پارت یازدهم فیک عشق زوری :
پارت یازدهم فیک عشق زوری :
ویو جین : یعنی تصمیمش چی بود ؟
+ من تصمیمم رو گرفتم و به بابا هم گفتم
من پیشت میمونم
میخواستم هزار بار بگم خدایا شکرت
ولی نگفتم
خیلی ذوق زدم و بغلش کردم ولی پسم زد و گفت
+. ولی ببین ، من مال تو نیستم ، تو منو از بابا نخردی ، من مال خودمم
اینو بدون چون من از اینکه مال کسی باشم متنفرم
- باشه ات قبوله
دوباره رفتارش مثل قبل شد ، باباش یه چیزی بهش گفته بود به احتمال زیاد
شب بود و شام خوردیم و تا وقت خواب هیچی نگفتیم
من رفتم توی اتاقم که مسواک بزنم ولی صدای دعوا اومد
سریع رفتم پایین که دیدم خدمتکار داره با ات دعوا میکنه
- آروم باشین ، چیشده ؟
خ: آقا این بشقاب رو شکونده
- تو حق نداری سرش اینجوری جیغ بزنی
+ همتون برین به درک
خیلی ناراحت و عصبی بود
خدمتکار از ات شروع به بدگویی کرد ولی من فقط ذهنم پیش ات بود
بهش اهمیتی ندادم و رفتم بالا
که صدای گریه شنیدن از اتاقش. خیلی آروم گریه میکرد که کسی صداش رو نشنوه
در زدم
و رفتم تو
+ چیکار داری ؟
- میخوام باهات حرف بزنم ، چی اینقدر تو رو ناراحت کرده ؟
+ نمیخوام بهت حرف بدی بزنم، پس خودت برو
- حتی اگه فحش هم بدی تا وقتی نگی چته نمیرم
+ اتفاق خاصی نیفتاده فقط از دست همتون عصبانی شدم
- چرا خب؟
+ چون بابا ، یه سری چیزا درمورد تو بهم........
وای نه نباید میگفتم ، هیچی ولش کن
- ادامه بده آت
+ بابا گفت تو با همه دخترا اینکارو میکنی و وقتی باهاشون رابطه داشتی و دیگه باهاشون کاری نداشتی ولشون کردی
بابا گفت اینکارا رو میکنی تا اونا عاشقت شن و باهات رابطه برقرار کنن ، بعد هم میندازیشون دور
چی؟
تعجب کردم ، فکر نمیکردم بخواد همچین حرفایی بزنه
- چرا بابات اینا رو گفت ، این اطلاعات از کجاست؟
+ تحقیق کرده
- هر کسی اینا رو بهش گفته ، سرس رو میبرم ، کی میتونه همچین دروغایی پشتم بگه؟؟
معلومه من اینکارا رو نکرده بودم من تا قبل از ات با هیچ دختری جز مامانم در ارتباط نبودم
- تو که باورشون نکردی
+ من چجوری میتونم یه همچین چیزی رو رد کنم وقتی نمیشناسمت
پنجاه پنجاه هستم
- آت کی به بابات اینا رو گفته ؟
+ یه ......... کارمند توی شرکت خودت
- چی؟ کدومشون؟
ویو ات: چشمام قرمز شد ، توی چشماش یه اثر از بی رحمی و عصبانی بودن بود
+نمیدونم
- از بابات بپرس
بلند شد از اتاق بره بیرون که دستش رو گرفتم
+ جین میخوای چیکار کنی ؟
- هر کسی بوده میخواسته بین منو و تو رو بهم بزنه
باید یه حالی ازش بگیرم
نمیتونستم بزارم بره ، اگر بلایی سرش بیاره چی ؟
تنها راهی که به ذهنم رسید همین بود
از پشت بغلش کردم دستش رو هم گرفتم
یک دقیقه تو همین وضع موندیم که ولش کردم و جین برگشت سمتم
من به جین اعتماد داشتم
ویو جین : یعنی تصمیمش چی بود ؟
+ من تصمیمم رو گرفتم و به بابا هم گفتم
من پیشت میمونم
میخواستم هزار بار بگم خدایا شکرت
ولی نگفتم
خیلی ذوق زدم و بغلش کردم ولی پسم زد و گفت
+. ولی ببین ، من مال تو نیستم ، تو منو از بابا نخردی ، من مال خودمم
اینو بدون چون من از اینکه مال کسی باشم متنفرم
- باشه ات قبوله
دوباره رفتارش مثل قبل شد ، باباش یه چیزی بهش گفته بود به احتمال زیاد
شب بود و شام خوردیم و تا وقت خواب هیچی نگفتیم
من رفتم توی اتاقم که مسواک بزنم ولی صدای دعوا اومد
سریع رفتم پایین که دیدم خدمتکار داره با ات دعوا میکنه
- آروم باشین ، چیشده ؟
خ: آقا این بشقاب رو شکونده
- تو حق نداری سرش اینجوری جیغ بزنی
+ همتون برین به درک
خیلی ناراحت و عصبی بود
خدمتکار از ات شروع به بدگویی کرد ولی من فقط ذهنم پیش ات بود
بهش اهمیتی ندادم و رفتم بالا
که صدای گریه شنیدن از اتاقش. خیلی آروم گریه میکرد که کسی صداش رو نشنوه
در زدم
و رفتم تو
+ چیکار داری ؟
- میخوام باهات حرف بزنم ، چی اینقدر تو رو ناراحت کرده ؟
+ نمیخوام بهت حرف بدی بزنم، پس خودت برو
- حتی اگه فحش هم بدی تا وقتی نگی چته نمیرم
+ اتفاق خاصی نیفتاده فقط از دست همتون عصبانی شدم
- چرا خب؟
+ چون بابا ، یه سری چیزا درمورد تو بهم........
وای نه نباید میگفتم ، هیچی ولش کن
- ادامه بده آت
+ بابا گفت تو با همه دخترا اینکارو میکنی و وقتی باهاشون رابطه داشتی و دیگه باهاشون کاری نداشتی ولشون کردی
بابا گفت اینکارا رو میکنی تا اونا عاشقت شن و باهات رابطه برقرار کنن ، بعد هم میندازیشون دور
چی؟
تعجب کردم ، فکر نمیکردم بخواد همچین حرفایی بزنه
- چرا بابات اینا رو گفت ، این اطلاعات از کجاست؟
+ تحقیق کرده
- هر کسی اینا رو بهش گفته ، سرس رو میبرم ، کی میتونه همچین دروغایی پشتم بگه؟؟
معلومه من اینکارا رو نکرده بودم من تا قبل از ات با هیچ دختری جز مامانم در ارتباط نبودم
- تو که باورشون نکردی
+ من چجوری میتونم یه همچین چیزی رو رد کنم وقتی نمیشناسمت
پنجاه پنجاه هستم
- آت کی به بابات اینا رو گفته ؟
+ یه ......... کارمند توی شرکت خودت
- چی؟ کدومشون؟
ویو ات: چشمام قرمز شد ، توی چشماش یه اثر از بی رحمی و عصبانی بودن بود
+نمیدونم
- از بابات بپرس
بلند شد از اتاق بره بیرون که دستش رو گرفتم
+ جین میخوای چیکار کنی ؟
- هر کسی بوده میخواسته بین منو و تو رو بهم بزنه
باید یه حالی ازش بگیرم
نمیتونستم بزارم بره ، اگر بلایی سرش بیاره چی ؟
تنها راهی که به ذهنم رسید همین بود
از پشت بغلش کردم دستش رو هم گرفتم
یک دقیقه تو همین وضع موندیم که ولش کردم و جین برگشت سمتم
من به جین اعتماد داشتم
۵.۶k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.