ادامه داستان

ادامه داستان

p26

یونا: کوک مطمئنی حالت خوبه

کوک: بهت نیاز دارم

یونا: چی

فیلیکس: یونا تو اینجا چیکار میکنی چرا نشستی روی پاهای جونگ کوک

کوک: چون من میخوام

فیلیکس: نه بابا

( فیلیکس یونا رو کشوند و روی پاهای خودش گذاشت)

کوک: به چه جرئتی اینکارو کردی احمق

(کوک یقه فیلیکس رو گرفت و جوری زدش که از صورتش خون اومد)

یونا: بسه کافیه

جیمین: کوک ولش کن

کوک: نه اون به اموال من دست زد جنازشو میخوام بزارم جلو چشمش

نامجون: بسه کافیه

یونا: لطفاً به خاطر من نکن

کوک: ایندفعه رو ازت گذشتم وگرنه اگه یک بار دیگه همچین کاری رو بکنی استخون هاتو تیکه تیکه میکنم

فیلیکس: باشه عذرمیخوام


لطفاً حمایت کنید ❤🖤🫰🏻

پارت بعدی رو هر وقت خواستین میزارم 🫰🏻🖤❤🤍🫀💕💜
دیدگاه ها (۰)

ادامه داستان p 27داخل خونه یونا: فیلیکس از دهنت خون میاد بیا...

ادامه داستان p28( کوک سعی داشت لباس یونا رو در بیاره که...) ...

ادامه داستان p25نامجون: بیاین بریم یونا: باشه بریم داخل ماشی...

ادامه داستان p24یونا: درباره ی چی حرف میزنین کوک: هیچی یونا:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط