عشقاجباری

عشق_اجباری
PT.۱۴
ا.ت:میخوای باهام چیکار کنی میدونی که من حاملم(باترس)

هیونجین:نگران نباش بیب اون کاری که میخوام بکنم به بچمون آسیب نمیرسونه

ا.ت:چیکار میخوای بکنی(باترس و صدای لرزدن)

هیونجین:قراره برای شوهرت سا*ک بزنی(بخدا من بچه خوبیم🤣🥺)

ا.ت:چی؟؟

هیونجین:همین که گفتم حالا بیا اینجااا (اشاره کرد به پاش😅😊)

ا.ت:مجبور بودم براش سا*ک بزنم رفتم جلو پاشو نشستم ..
بعد چند دقیقه یه چیزیو تو دهنم حس کردم اون اون آب*ش بود

هیونجین:یه چیکار از دهنت بریزه پارت میکنم

ا.ت؛چون این حرفو زد مجبور شدم قورتش بدم

هیونجین:آفرین بیب حالا پاشو لباسمو عوض کن که میخوای بخوابیم

ا.ت:(نمیدونم چرا قلبم تند تند می‌زد وقتی بهم میگفت بیب آی ا.ت چی داری میگی دیوونه شدی عمراا) باشه
رفتم لباسمو عوض کردمو رفتم تو تخت که هیونجین گفت

هیونجین:میخوای منو با این لباست دیوونه کنی (باحالت خمار)

ا.ت:نخیرم تنها لباسی که داشتم همین بود (با تیکه)

هیونجین: اوکی بهتر دیگه بخوابی

ا.ت:بخوابم تو نمیخوابی؟

هیونجین:نه یه کاری دارم گه باید انجام بدم

ا.ت:باشه
هیونجین داشت میرفت که یهو برگشتو اومد سمتم و رو شکمم یه بوسه گذاشت و گفت

هیونجین:مامانو اذیت نکن تا بابا بیاد

ا.ت:نمیدونم چرا اینو گفت خنده رو لبام اومد بعد چند وقت

هیونجین:خودت چقدر قشنگه تا حالا ندیده بودمش (باحالت خمار)

ا.ت:(خجالت و لبخند ضایع😅😁)

ویو خودم😅😘
خوب هیونجین رفت و ا.ت و تنها گذاشت و میریم سراغ فردا که میشه روزه عروسی 🥳😊

هیونجین:.......

پایان پارت ۱۴🍌
بقیش فردااا😊💋
اسلاید دوم لباسی که ا.ت پوشیده بود🤭🤗
دیدگاه ها (۲۳)

رمان: #طعم_خونتعداد پارت:نمیدونم😅کاپل: ا.ت/هیونجینژانر: ومپا...

#طعم_خونPT:1هیونجین(_)ا.ت(+)بقیه هم معلوم میشه*هیونجین ویو*ر...

#سناریو وقتی دخترتون دنیا میاد خیلی خوشگلهچان: انقدری خوشگله...

عشق_اجباری PT.۱۳ا.ت:من نمیتونستم بزارم بابا بچم هیونجین باشه...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط