p14
p14
(زبان راوی )
ات کلا این راه رو ساکت بود و کوک هم نگاهای کوتاهی بهش میکرد و نگاه راهی که چند ساعت بعد ات مال خودش میشد داد و میدونست ا/ت حسش فقط تنفر و ترسه اما چیکار میشد کرد شاید این پسر کار درستی میکرد کی میدونست ماشین وایساد و ات سرش بالا آورد فهمید که آخرین لحظه ای که میتونه برای خودش باشه آخرین لحظه ای که میتونه آزاد باشه چون وقتی اون کلمه نحس رو به زبون بیاره ... دیگه نمیتونست از لمس های کوک فرار کنه دیگه نمیتونست وقتی که کوک اونو مال خودش میکرد فرار کنه .... وارد سالن شدن همه شروع به دست زدن کردن و
زبان ات ویو
همه دست زدن و کوک هم دستامو بیشتر به دستاش فشرد و همه دنیا رو سرم آشوب شده بود (عهع اینقدر ناز نکن ات دیگه بدبخت بچم دلت هم بخواد میلیون ها آدم آرزو دارن .😂)
رفتیم و کشیش عقد نامه رو خوند و کوک بله رو گفت و چندین بار پرسیده بود و با فشار آروم کوک فهمیدم باید جواب بدم و آروم گفتم بله همه شروع به دست زدن کردن و کوک هم از لبام یه بوس عمیقی گرفت که با آرامش میبوسید و لبام آروم رو لبش بود انکار خودش الکی میخورد و من سرد تر از اونی بودم تو بوسه و
ت ویو چند ساعت بعد عروسی !!!!
آروم رو تخت پرت شدم که کوک با هر قدم که بهم نزدیک میشد لباس هاشو در میآورد اول کراوت و بعد پیرنش و بعد .... که بهم گفت اون لباس رو در بیار .... منم آروم اشک میریختم و گفت
_درشون بیار دوست ندارم میا و جون سو برن زیر خاک
کوک مثل شکارچی وایساده بود که هر لحظه آماده شکار بود آروم از رو تخت بلند شدم خواستم برم بیرون که محکم هولم داد محکم .........
خماریییییییی .😂😂✨
شرط
۲۰فالو
۷۰کامنت
لایک۶۰
باییییی
🫣🫣🫣🫣😑😑😑😑
(زبان راوی )
ات کلا این راه رو ساکت بود و کوک هم نگاهای کوتاهی بهش میکرد و نگاه راهی که چند ساعت بعد ات مال خودش میشد داد و میدونست ا/ت حسش فقط تنفر و ترسه اما چیکار میشد کرد شاید این پسر کار درستی میکرد کی میدونست ماشین وایساد و ات سرش بالا آورد فهمید که آخرین لحظه ای که میتونه برای خودش باشه آخرین لحظه ای که میتونه آزاد باشه چون وقتی اون کلمه نحس رو به زبون بیاره ... دیگه نمیتونست از لمس های کوک فرار کنه دیگه نمیتونست وقتی که کوک اونو مال خودش میکرد فرار کنه .... وارد سالن شدن همه شروع به دست زدن کردن و
زبان ات ویو
همه دست زدن و کوک هم دستامو بیشتر به دستاش فشرد و همه دنیا رو سرم آشوب شده بود (عهع اینقدر ناز نکن ات دیگه بدبخت بچم دلت هم بخواد میلیون ها آدم آرزو دارن .😂)
رفتیم و کشیش عقد نامه رو خوند و کوک بله رو گفت و چندین بار پرسیده بود و با فشار آروم کوک فهمیدم باید جواب بدم و آروم گفتم بله همه شروع به دست زدن کردن و کوک هم از لبام یه بوس عمیقی گرفت که با آرامش میبوسید و لبام آروم رو لبش بود انکار خودش الکی میخورد و من سرد تر از اونی بودم تو بوسه و
ت ویو چند ساعت بعد عروسی !!!!
آروم رو تخت پرت شدم که کوک با هر قدم که بهم نزدیک میشد لباس هاشو در میآورد اول کراوت و بعد پیرنش و بعد .... که بهم گفت اون لباس رو در بیار .... منم آروم اشک میریختم و گفت
_درشون بیار دوست ندارم میا و جون سو برن زیر خاک
کوک مثل شکارچی وایساده بود که هر لحظه آماده شکار بود آروم از رو تخت بلند شدم خواستم برم بیرون که محکم هولم داد محکم .........
خماریییییییی .😂😂✨
شرط
۲۰فالو
۷۰کامنت
لایک۶۰
باییییی
🫣🫣🫣🫣😑😑😑😑
۳۹.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.