دیروز بر روی دستانم نشست قاصدکی

دیروز بر روی دستانم نشست قاصدکی
و من سفر کردم با تو
ای همره قصه های من
ای همدم غصه های من

از عشق ،
از پس کوچه های آرزو ،
از موج ، از یاس ، از کودکی
و صدای ساز دلخراش
مرد چرخ و فلکی
با تو همه آن چه بودم
که می خواستم
با تو هر آنچه می خواستم
در نگاهت می ساختم
از تو هر آنچه می ساختم
با یک لحظه نبودت
به اشکی می باختم

آه
که نمی دانید چقدر دلتنگتان هستم
ای لحظه های ناب دیروز
ای حسرت پر آه و سوز
کاش با تو سفر نمی کردم
از عشق ، از پس کوچه های آرزو
از موج ، از یاس ، از کودکی
در سفر همه را گم کردم
عشق ، آرزو ، موج ، یاس ، کودکی
حتی صدای ساز دلخراش
مرد چرخ و فلکی

دلم هوای پرواز دارد ،
دلم شور آن ساز دارد

می خواهم از سفر برگردم
بی تو
ای همره قصه های دیگری ،
ای همدم غصه های دیگری
به عشق ، به پس کوچه های آرزو ،
به موج ، به یاس، به کودکی

و دوباره بشنوم
صدای ساز دلخراش مرد چرخ و فلکی
امروز بر روی دستانم نشست قاصدکی

#مسلم_مک_وندی
مسلم مک وندی
Moslem Makvandi

_

#قاصدک
#سفر
#کودکی
#عشق
#آرزو
دیدگاه ها (۱)

می دانی عزیز حرف ها را یا باید زد یا خورداما من هیچ گاه معنا...

در من کارگری در حال دل کندن بودکه هوای تو، جرقه ی یادتو انفج...

چشمانت را که روبرویم ردیف می کنیعشقت در دلم مهمان می شودو شب...

به قدمت گذر از کل تاریخیا به وسعت تمام مرزهای جغرافیای جهان ...

وقتی صدای سعید را می‌شنوی،گویی در دالانی از خاطرات گم شده ای...

دلم هوای توکرده.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط