در من کارگری

در من کارگری
در حال دل کندن بود

که هوای تو،
جرقه ی یادت
و انفجار بغضم
پلک هایم را روی دنیایم آوار
و مرا در اعماق
معدن خاطراتمان
اسیر کرد

آری
هوای تو هر بار
این گونه بی هوا می آید
عشقت را در دلم محبوس می کند
و نفس هایم را
به شماره می اندازد

می بینی
دل کندن از تو،
برایم مثل جان کندن است

فراموش نمی شود
از دل نمی رود که نمی رود

عشق تو در من
و تمام من است

هر دم
تو را به ملاقاتم می آورد
و هر بازدم
از این قفس
تو را فریاد می زند

این حادثه ی هر روز
من و توست
دل می کنم،جان می کنم
و دوباره دل می دهم
_
#مسلم_مک_وندی
مسلم مک وندی
Moslem Makvandi

#هوای_تو
#خاطرات
#عشق
#قفس
#بغض
دیدگاه ها (۱)

هر روز با غروب خورشیددر آن لحظه که شبماه و ستارگانش را به قل...

چه خیاط های قابلی می شویم شبانه هایی کهچشمانمان را به هم می ...

می دانی عزیز حرف ها را یا باید زد یا خورداما من هیچ گاه معنا...

دیروز بر روی دستانم نشست قاصدکی و من سفر کردم با تو ای همره ...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁خودت هم خوب میدانی چه #دشوا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط