۱۵
خوناشام جذاب من ¹⁵
که دیدم عمارت خالی
فقط منو اجوما و چند تا خدمتکار دیگه بودیم
اجوما:دخترم بیا اطرافو نشونت بدم😘
اجوما:خب اتاق تو اونیه که زغالی رنگه اتاق اباب هم اینه که کنار اتاق شماست و درش مشکیه
اجوما:اینجا هم هاله،اینجا هم اشپزخونه
و بعد منو برد سمت یه راهرو که خیلی دور تر از هال بود
با انگشتم اشاره کردم به اون راهرو که تهش تاریک بود
ات:اونجا چیه؟
اجوما:بهتره بریم جاهای دیگه رو بهت نشون بدم
دستمو گرفت و منو سریع از اون راهرو دور کرد
انگار یه چیزی داخلش بود که نمیخواست من بیینم
کنجکاو شده بودم تا ببینم اونجا چیه
اجوما:خب اینجا اتاقای منو بقیه خدمت کاراس که میبینی
اصلا به حرفاش توجه نمیکردم فقط
میخواستم بدونم انتهای
اون راهرو چیه
برگشتیم به هال رفتم سمت اشپزخون
در یخچالو باز کردم
یه سیب برداشتم و شستمش
و بعد وانمود کردم که دارم میرم سمت اتاقم
وقتی حواس اجوما پ بقیه خدمتکارا پرت شد
اروم اروم و بی سروصدا رفتم سمت راهرو
وقتی که به راهرو رسیدم میترسیدم که برم ولی ل انتهاشو ببینیم .
ولی کنجکاویم مانع میشد
چشمامو بستم و رفتم جلو تر
بعد چند دقیقه به خودم جرعت دادم و چشمامو باز کردم
یه نور ضعیف
تا در مشکی،
دستگیره رو کشیدم درو باز کردم و رفتم داخل
ولی با دیدن یه باشگاه معمولی اهمیت ندادم درو بستم و برگشتن سمت
در قرمز رنگه جلوی در ایستادم و یه گاز از سیب داخل دستم زدم
دستگیره رو کشیدم و درو باز کردم
که دیدم عمارت خالی
فقط منو اجوما و چند تا خدمتکار دیگه بودیم
اجوما:دخترم بیا اطرافو نشونت بدم😘
اجوما:خب اتاق تو اونیه که زغالی رنگه اتاق اباب هم اینه که کنار اتاق شماست و درش مشکیه
اجوما:اینجا هم هاله،اینجا هم اشپزخونه
و بعد منو برد سمت یه راهرو که خیلی دور تر از هال بود
با انگشتم اشاره کردم به اون راهرو که تهش تاریک بود
ات:اونجا چیه؟
اجوما:بهتره بریم جاهای دیگه رو بهت نشون بدم
دستمو گرفت و منو سریع از اون راهرو دور کرد
انگار یه چیزی داخلش بود که نمیخواست من بیینم
کنجکاو شده بودم تا ببینم اونجا چیه
اجوما:خب اینجا اتاقای منو بقیه خدمت کاراس که میبینی
اصلا به حرفاش توجه نمیکردم فقط
میخواستم بدونم انتهای
اون راهرو چیه
برگشتیم به هال رفتم سمت اشپزخون
در یخچالو باز کردم
یه سیب برداشتم و شستمش
و بعد وانمود کردم که دارم میرم سمت اتاقم
وقتی حواس اجوما پ بقیه خدمتکارا پرت شد
اروم اروم و بی سروصدا رفتم سمت راهرو
وقتی که به راهرو رسیدم میترسیدم که برم ولی ل انتهاشو ببینیم .
ولی کنجکاویم مانع میشد
چشمامو بستم و رفتم جلو تر
بعد چند دقیقه به خودم جرعت دادم و چشمامو باز کردم
یه نور ضعیف
تا در مشکی،
دستگیره رو کشیدم درو باز کردم و رفتم داخل
ولی با دیدن یه باشگاه معمولی اهمیت ندادم درو بستم و برگشتن سمت
در قرمز رنگه جلوی در ایستادم و یه گاز از سیب داخل دستم زدم
دستگیره رو کشیدم و درو باز کردم
۷.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.