چرا..
چرا..
♤♡◇♧♤♡◇♧♤♡◇♧
PART⁷
بونهوا: ما ۱ سال باهم دوست بودیم اما نمیدونم یهو هیونوو از کجا فهمید و اول سر من داد و بیداد کرد..بعدشم یکاری کرد که جونگسو باهام کات کنه..اون یسری عکس قلابی ازم داد به دست جونگسو و اونم با بهونهی اون عکسا ازم جدا شد..الان حدود ۵ سال از اون موقع میگذره و الان..بعد ۵ سال ما همدیگهرو دیدیم و اون واقعا باورش شده که عکسایی که هیونوو داده بهش واقعیه..واسه همین ازم توضیح میخواد
ا.ت:خب..الان که ماجرا رو فهمیدم..تو باید واقعا بهش ثابت کنی که عکسا حقیقت نداره..تا ابد نمیشه که اون این فکرا رو کنه...تو باید..بهش..ب....
بونهوا:نمیتونم..من نمیتونم بهش ثابت کنم..چون اون حرف هیونوو رو قبول داره..نمیتونم به اون بفهمونم که دختر توی عکسا من نبودم..ولی میتونم از هیونوو بخوام بهش بگه که واقعی نبودن..پس..لطفا..منو ببر خونه خودم
ا.ت:ب..باشه..به کوک میگم ببرتت
بونهوا:ممنون
ویو ا.ت
رفتم پیش جونگکوک و در گوشش گفتم:
ا.ت:کوک..بونهوا باید برگرده خونشون تا به هیونوو یچیزی بگه..میتونی برسونیش؟
کوک:اوممم..باشه میرسونمش..ولی تا وقتی برمیگردم تو اتاقت بمون..حال جونگسو الان اصلا خوب نیست
ا.ت:باشه
رفتم بالا و به بونهوا گفتم آمادهشه و تا ۱۰ دیقهی دیگه بره پیش کوک بعدشم رفتم تو اتاق..اونا رفتن و نیمساعت بعد هم صدای در خونه رو شنیدم و رفتم پایین دیدم کوک اومده و داره با جونگسو حرف میزنه
کوک:پس ماجرا اینه؟
جونگسو:اره
رفتم کنارش نشستم و گوشیم و دراوردم..جونگسو قاعدتا همچیز و از دید خودش به کوک گفته و اینجوری کوک حق و به اون میده بنابراین باید چیزایی که از بونهوا و جونگسو شنیدیم رو بههم میگفتیم که بتونیم آشتیشون بدیم..به کوک پیام دادم و تمام گفتههای بونهوا رو توضیح دادم و منتظر شدم که جواب بده..تو مدتی که داشت مینوشت هی زیرچشمی بهم نگاه میکرد..
کوک:واقعا بونهوا اینارو گفته؟(از اینجا تا جایی که بگم پیام میدن)
ا.ت:اره
کوک:وا..چیزایی که جونگسو به من گفت همش درمورد خیانت کردن بونهوا بود و اینا
ا.ت:میدونم..واسه همینم این پیام و واست فرستادم..بونهوا گفت عکسایی که خیانتش رو ثابت میکرده رو هیونوو به جونگسو داده و بوده و فیک بوده..الانم رفت خونه واسه اینکه به هیونوو بگه بیاد و اعتراف کنه اون عکسا فیک بوده
کوک:اوووو..چقد پیچیده شد..به جونگسو بگم قضیه دراصل چیبوده؟
ا.ت:بگو(از اینجا به بعد پیام نیست)
کوک:جونگسو
جونگسو:هوم؟
کوک:قضیه اون چیزی نیست که فکر میکنی..(داستانی که بونهوا گفت رو براش تعریف میکنه..
جونگسو:.......
داستانای بونهوا و جونگسو از ا.ت و کوک بیشتر بود🤔
پارت بعدی احتمالا..تاکید میکنم احتمالا تموم میشه😄😁😅
♤♡◇♧♤♡◇♧♤♡◇♧
PART⁷
بونهوا: ما ۱ سال باهم دوست بودیم اما نمیدونم یهو هیونوو از کجا فهمید و اول سر من داد و بیداد کرد..بعدشم یکاری کرد که جونگسو باهام کات کنه..اون یسری عکس قلابی ازم داد به دست جونگسو و اونم با بهونهی اون عکسا ازم جدا شد..الان حدود ۵ سال از اون موقع میگذره و الان..بعد ۵ سال ما همدیگهرو دیدیم و اون واقعا باورش شده که عکسایی که هیونوو داده بهش واقعیه..واسه همین ازم توضیح میخواد
ا.ت:خب..الان که ماجرا رو فهمیدم..تو باید واقعا بهش ثابت کنی که عکسا حقیقت نداره..تا ابد نمیشه که اون این فکرا رو کنه...تو باید..بهش..ب....
بونهوا:نمیتونم..من نمیتونم بهش ثابت کنم..چون اون حرف هیونوو رو قبول داره..نمیتونم به اون بفهمونم که دختر توی عکسا من نبودم..ولی میتونم از هیونوو بخوام بهش بگه که واقعی نبودن..پس..لطفا..منو ببر خونه خودم
ا.ت:ب..باشه..به کوک میگم ببرتت
بونهوا:ممنون
ویو ا.ت
رفتم پیش جونگکوک و در گوشش گفتم:
ا.ت:کوک..بونهوا باید برگرده خونشون تا به هیونوو یچیزی بگه..میتونی برسونیش؟
کوک:اوممم..باشه میرسونمش..ولی تا وقتی برمیگردم تو اتاقت بمون..حال جونگسو الان اصلا خوب نیست
ا.ت:باشه
رفتم بالا و به بونهوا گفتم آمادهشه و تا ۱۰ دیقهی دیگه بره پیش کوک بعدشم رفتم تو اتاق..اونا رفتن و نیمساعت بعد هم صدای در خونه رو شنیدم و رفتم پایین دیدم کوک اومده و داره با جونگسو حرف میزنه
کوک:پس ماجرا اینه؟
جونگسو:اره
رفتم کنارش نشستم و گوشیم و دراوردم..جونگسو قاعدتا همچیز و از دید خودش به کوک گفته و اینجوری کوک حق و به اون میده بنابراین باید چیزایی که از بونهوا و جونگسو شنیدیم رو بههم میگفتیم که بتونیم آشتیشون بدیم..به کوک پیام دادم و تمام گفتههای بونهوا رو توضیح دادم و منتظر شدم که جواب بده..تو مدتی که داشت مینوشت هی زیرچشمی بهم نگاه میکرد..
کوک:واقعا بونهوا اینارو گفته؟(از اینجا تا جایی که بگم پیام میدن)
ا.ت:اره
کوک:وا..چیزایی که جونگسو به من گفت همش درمورد خیانت کردن بونهوا بود و اینا
ا.ت:میدونم..واسه همینم این پیام و واست فرستادم..بونهوا گفت عکسایی که خیانتش رو ثابت میکرده رو هیونوو به جونگسو داده و بوده و فیک بوده..الانم رفت خونه واسه اینکه به هیونوو بگه بیاد و اعتراف کنه اون عکسا فیک بوده
کوک:اوووو..چقد پیچیده شد..به جونگسو بگم قضیه دراصل چیبوده؟
ا.ت:بگو(از اینجا به بعد پیام نیست)
کوک:جونگسو
جونگسو:هوم؟
کوک:قضیه اون چیزی نیست که فکر میکنی..(داستانی که بونهوا گفت رو براش تعریف میکنه..
جونگسو:.......
داستانای بونهوا و جونگسو از ا.ت و کوک بیشتر بود🤔
پارت بعدی احتمالا..تاکید میکنم احتمالا تموم میشه😄😁😅
۵.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.