پارت ۴ آخرین تکه قلبم
#پارت_۴ #آخرین_تکه_قلبم
سفیدی موهاش اذیتم میکرد ، دلم برا اون موقع ها که همیشه موهاش بلوند یا مش بود تنگ شده!
_میگما مامان این هفته بریم یه رنگ خوشگلی به موهات بزن من میخوام پایین موهامو شرابی کنم!
با اخم خواستنیش نیگام کرد و گفت:
_شرابی رنگ کردنتو کم داریم!
خندیدم و گفتم:
_خب تو چرا رنگ نمیکنی؟
اشک توی چشماش جمع شد و گفت:
_دیگه برا کی رنگ کنم؟
دلم از اشک توی چشماش گرفت اما دلتنگ نشدم واسه دلیلش ، هرگز!
_برا ما رنگ کن مامان خوشم نمیاد موهات این رنگیه!
_خوشبحال وقتی که بابات بود ، موهام همیشه رنگ ، دلم خوش بود بهش، ولی الان.. !
_الانم منو داری ، نازنین ، آرش و سروش و داری، مگه من مردم که زانوی غم میگیری و موهاتو رنگ نمیکنی؟
_دلم خوشِ به شما ۴تا !
دراز کشیدم رو کاناپه ای که همیشه گیر میداد: دراز نکش تخت خواب که نیست بلد نیستی بشینی رو مبل بشین رو زمین!
ولی خب دیگه نیست که بگه...از همه سنگ تر ، کسی که دلش تنگ نشده براش منم .. خیلی بد موقع مردی بابا!
چشمامو روی هم فشار دادم تا بلکم خوابم ببره اما نبرد ..
دلم گرفت به یاد روزایی که میمردم از دلتنگی نیما و اجازه ی بیرون رفتن نداشتم .. اما حالا کسی نیست که اجازه نده ، کسی ام نیست که برم پیشش !
یعنی نه اینکه دوست یا رفیقی نداشته باشما ، ولی آدم وقتی عادت میکنه به یکی میگه همون یه روزی که میتونم برم بیرون خوش باشم با همون آدم باشم ، بقول خودش "همون یه روزی ام که میره بیرون، میاد پیش تو ، قدرشو بدون"
_نسکافه اتو بخور نیاز .
به مامان نگاه میکنم ، لبخند میزنم،
_ اینکه قهوه اش کمه اعظم جون!
سفیدی موهاش اذیتم میکرد ، دلم برا اون موقع ها که همیشه موهاش بلوند یا مش بود تنگ شده!
_میگما مامان این هفته بریم یه رنگ خوشگلی به موهات بزن من میخوام پایین موهامو شرابی کنم!
با اخم خواستنیش نیگام کرد و گفت:
_شرابی رنگ کردنتو کم داریم!
خندیدم و گفتم:
_خب تو چرا رنگ نمیکنی؟
اشک توی چشماش جمع شد و گفت:
_دیگه برا کی رنگ کنم؟
دلم از اشک توی چشماش گرفت اما دلتنگ نشدم واسه دلیلش ، هرگز!
_برا ما رنگ کن مامان خوشم نمیاد موهات این رنگیه!
_خوشبحال وقتی که بابات بود ، موهام همیشه رنگ ، دلم خوش بود بهش، ولی الان.. !
_الانم منو داری ، نازنین ، آرش و سروش و داری، مگه من مردم که زانوی غم میگیری و موهاتو رنگ نمیکنی؟
_دلم خوشِ به شما ۴تا !
دراز کشیدم رو کاناپه ای که همیشه گیر میداد: دراز نکش تخت خواب که نیست بلد نیستی بشینی رو مبل بشین رو زمین!
ولی خب دیگه نیست که بگه...از همه سنگ تر ، کسی که دلش تنگ نشده براش منم .. خیلی بد موقع مردی بابا!
چشمامو روی هم فشار دادم تا بلکم خوابم ببره اما نبرد ..
دلم گرفت به یاد روزایی که میمردم از دلتنگی نیما و اجازه ی بیرون رفتن نداشتم .. اما حالا کسی نیست که اجازه نده ، کسی ام نیست که برم پیشش !
یعنی نه اینکه دوست یا رفیقی نداشته باشما ، ولی آدم وقتی عادت میکنه به یکی میگه همون یه روزی که میتونم برم بیرون خوش باشم با همون آدم باشم ، بقول خودش "همون یه روزی ام که میره بیرون، میاد پیش تو ، قدرشو بدون"
_نسکافه اتو بخور نیاز .
به مامان نگاه میکنم ، لبخند میزنم،
_ اینکه قهوه اش کمه اعظم جون!
۵.۹k
۲۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.