بادیگارد جذاب من ....
بادیگارد جذاب من ....
پارت هفده
_____________
ویو ا.ت
سوهی@:نه ا.ت من اون مرده اونجا رو میگم خیلی زرنگه داره معامله انجام میده ...
ات:من آخر از کار شما سر در میارم (آروم و زیر لب)
@چیزی گفتی؟!
ات:نه ...
بلند شد و سمت جیمین که در حال رقصیدن بود رفت ...دستش رو گرفت اون هم همراهیش کرد ...
پرش زمانی به خونه *
سوهی رفته بود خونه خودش و جیمین و ا.ت تنها بودن ...جیمین روی مبل نشسته بود و ا.ت داشت غذا درست میکرد ...
ا.ت:جیمینا کیمچی میخوری؟!
_آره ...
غذا رو درست کرد و روی میز گذاشت ...سمت حال رفت ...و روبروی جیمین وایستاد
ات:هی جیمین بلند شو غذا بخور
_نمیخوام ...
ات:جیمین خودت گفتی غذا درست کنم الان میگی نمیخوام ؟! آیشش...
ا.ت خواست بره که
_هی ا.ت کوچولو
ات:چیه؟!
همین که برگشت جیمین دستش رو گرفت و سمت خودش کشید ...و باعث افتادن ا.ت روی پاهای جیمین شد
ات:جیمین چیکار میکنی؟!...و،ولم کن
جیمین دست های ا.ت رو گرفت
_اذیتم نکن دیگه
ا.ت:چ،چی میگی تو؟؟
جیمین ا.ت رو سمت قسمت خالی مبل هل داد و روش خ،یمه زد
ات:ج،جیمین تو الان مستی !
جیمین به حرفش محل نداد و شروع کرد به ب،،،و،،،سیدن ا.ت ...وقتی دید ا.ت همراهی نمیکنه گازی از ل،،،ب پایینش گرفت ...کم کم گذشت و هر دوشون کنترلشون رو از دست داده بودند جیمین ا.ت رو ب،،غل کرد که باعث شد ا.ت پاهاش رو دور جیمین بندازه و دستاش هم دور گردن جیمین باشه ...سمت پله های رفتند و به اتاق رسیدن ...جیمین ا.ت رو روی تخت انداخت
ات:جیمین مطمئنی ؟!
_از همیشه مطمئن ترم ...
(اسمات این پارت حذف شده است)
ویو ا.ت
چشماش رو باز و نگاهی به کنارش انداخت ...جیمین نبود!...آروم بلند شد و سمت حمام رفت بعد از یه دوش چند دقیقه ای ...اومد بیرون و لباس هاش رو پوشید ...آروم آروم از پله ها پایین رفت
سمت آشپزخونه میرفت که چیزی توجهش رو جلب کرد ...کاغذ روی میز رو برداشت و خوند
متن کاغذ: سلام ا.ت ...جیمینم شاید الان عصبانی بشی ولی ...من کاری که باید انجام میدادم تموم شد... خداحافظ برای همیشه ...
کاغذ از دستش افتاد ...چیشد ؟!...همش دروغ بود؟!...امکان نداشت جیمین اینکار رو انجام بده ...اشک از چشماش جاری شد که...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
پارت هفده
_____________
ویو ا.ت
سوهی@:نه ا.ت من اون مرده اونجا رو میگم خیلی زرنگه داره معامله انجام میده ...
ات:من آخر از کار شما سر در میارم (آروم و زیر لب)
@چیزی گفتی؟!
ات:نه ...
بلند شد و سمت جیمین که در حال رقصیدن بود رفت ...دستش رو گرفت اون هم همراهیش کرد ...
پرش زمانی به خونه *
سوهی رفته بود خونه خودش و جیمین و ا.ت تنها بودن ...جیمین روی مبل نشسته بود و ا.ت داشت غذا درست میکرد ...
ا.ت:جیمینا کیمچی میخوری؟!
_آره ...
غذا رو درست کرد و روی میز گذاشت ...سمت حال رفت ...و روبروی جیمین وایستاد
ات:هی جیمین بلند شو غذا بخور
_نمیخوام ...
ات:جیمین خودت گفتی غذا درست کنم الان میگی نمیخوام ؟! آیشش...
ا.ت خواست بره که
_هی ا.ت کوچولو
ات:چیه؟!
همین که برگشت جیمین دستش رو گرفت و سمت خودش کشید ...و باعث افتادن ا.ت روی پاهای جیمین شد
ات:جیمین چیکار میکنی؟!...و،ولم کن
جیمین دست های ا.ت رو گرفت
_اذیتم نکن دیگه
ا.ت:چ،چی میگی تو؟؟
جیمین ا.ت رو سمت قسمت خالی مبل هل داد و روش خ،یمه زد
ات:ج،جیمین تو الان مستی !
جیمین به حرفش محل نداد و شروع کرد به ب،،،و،،،سیدن ا.ت ...وقتی دید ا.ت همراهی نمیکنه گازی از ل،،،ب پایینش گرفت ...کم کم گذشت و هر دوشون کنترلشون رو از دست داده بودند جیمین ا.ت رو ب،،غل کرد که باعث شد ا.ت پاهاش رو دور جیمین بندازه و دستاش هم دور گردن جیمین باشه ...سمت پله های رفتند و به اتاق رسیدن ...جیمین ا.ت رو روی تخت انداخت
ات:جیمین مطمئنی ؟!
_از همیشه مطمئن ترم ...
(اسمات این پارت حذف شده است)
ویو ا.ت
چشماش رو باز و نگاهی به کنارش انداخت ...جیمین نبود!...آروم بلند شد و سمت حمام رفت بعد از یه دوش چند دقیقه ای ...اومد بیرون و لباس هاش رو پوشید ...آروم آروم از پله ها پایین رفت
سمت آشپزخونه میرفت که چیزی توجهش رو جلب کرد ...کاغذ روی میز رو برداشت و خوند
متن کاغذ: سلام ا.ت ...جیمینم شاید الان عصبانی بشی ولی ...من کاری که باید انجام میدادم تموم شد... خداحافظ برای همیشه ...
کاغذ از دستش افتاد ...چیشد ؟!...همش دروغ بود؟!...امکان نداشت جیمین اینکار رو انجام بده ...اشک از چشماش جاری شد که...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
۱۴.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.