دختر کیم ...
دختر کیم ...
پارت چهارده
______________
ویو نامجون
تو خونه. نشسته بود...اون پسره کی بود ؟! سوجون !اون چیکار داشت با ا.ت...همینجوری تو فکر بود که صدای داد و بیداد شنید ...دنبال تیشرتش گشت اما پیداش نکرد پس با همون بالاتنه لخت رفت پایین ....
_اینجا چه خبره؟!(عصبی)
@جک:قربان من چند بار گفتم ولی ایشون کلی داد و زدند و فحش دادن و اومدند داخل...نگران نباشید الان میفرستمشون بیرون ....
ات:بکش کنار بابا...
_ا.ت اینجا چیکار میکنی؟!...چرا نرفتی من مگه....
ات:تو برادرم رو کشتی؟!
_کی بهت همچین حرفی زده
ات:من ازت جواب خواستم ...تو برادرم رو کشتی؟!(داد)
_ا.ت دیوونه شدی؟!...من اصلا ...
ات:چرا دارم همچین سوالی میکنم ...قطعا تو کشتیش ؟! ...از تو هیچی بعید نیست تو یه آدم عوضی...
_خفه شوو(داد)
ات:نامجون ...برادر من ...کیم سوهو...تو کشتیش ...تو برادر من رو کشتی ...
_ا.ت برات توضیح میدم
همون موقع در باز شد و پدر نامجون اومد داخل
@اوه اوه ...دختر کیم جیهو بزرگ(بزرگ رو با تمسخر گفت)
_پدر برید بیرون
@چی رو براش توضیح میدی ...چرا نمیزاری من توضیح بدم!؟ ...
_گفتم برو بیرونننن...(داد)
پدر نامجون عصبی شد و دستور داد هم من و هم ا.ت رو ببرن ...
نامجون عصبی راه افتاد چون میدونست سر و صدا کردن فقط غرور خودش رو میاره پایین ا.ت با دیدن سکوت نامجون سکوت کرد و دنبال نامجون راه افتاد
پرش زمانی عمارت پدر نامجون*
تو انبار سرد افتاده بودن زمین ...نامجون با اینکه پسر خونی پدرش بود اما کتک خورد ...ا.ت هم پا به پای نامجون کتک میخورد دستاشون بسته بود و نمیتوانستند کاری کنند وگرنه کیم نامجون کتک میخورد ؟! عمرا ...
@هی دختره بی شرمِ هر،،زه ...
ات:هر،،زه مادرته عوضی
@خفه شو ...چرا از زبون من نمیشنوی ...نامجون برادرت رو کشت ...وقتی تو اون دادگاه کوفتی باخت تمام فکرش انتقام از برادرت و خانوادش بود ...برادرت رو کشت راحت نشد ...مادرت رو کشت ...
ات:هه مادر من کشته نشد سرطان داشت مردیکه حرو،،م زاده ...
@(خنده) اینجوری بهت گفتند؟؟...نه دختر جون نامجون باعث سرطان مادرت شد ...میخوای بدونی پدرت کجاست ؟! در حال جان دادند ...در حال التماس کردند میدونی چرا؟!...چون داره تاوان میده ...تاوان کارهای احمقانه برادرت ...
ناباورانه و با تعجب به نامجونی که تا الان داشت به حرف های پدرش گوش میکرد نگاه کردم ...نامجون نگاهی به من کرد و سرش رو به معنی نه به چپ و راست تکان داد ...تو فکر بودم یعنی واقعا نامجون تمام این کار ها رو کرده بود ؟!...پدر نامجون با یه خنده بیرون رفت به نامجونی که دقیقا کنارم نشسته بود نگاه کردم و اروم لب زدم
ات:ح،حرف های پدرت همه درسته؟!...تو،تو واقعا با خانوادم اینکار رو کردی ؟!
ادامه کامنت حتما بخونیددد
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
پارت چهارده
______________
ویو نامجون
تو خونه. نشسته بود...اون پسره کی بود ؟! سوجون !اون چیکار داشت با ا.ت...همینجوری تو فکر بود که صدای داد و بیداد شنید ...دنبال تیشرتش گشت اما پیداش نکرد پس با همون بالاتنه لخت رفت پایین ....
_اینجا چه خبره؟!(عصبی)
@جک:قربان من چند بار گفتم ولی ایشون کلی داد و زدند و فحش دادن و اومدند داخل...نگران نباشید الان میفرستمشون بیرون ....
ات:بکش کنار بابا...
_ا.ت اینجا چیکار میکنی؟!...چرا نرفتی من مگه....
ات:تو برادرم رو کشتی؟!
_کی بهت همچین حرفی زده
ات:من ازت جواب خواستم ...تو برادرم رو کشتی؟!(داد)
_ا.ت دیوونه شدی؟!...من اصلا ...
ات:چرا دارم همچین سوالی میکنم ...قطعا تو کشتیش ؟! ...از تو هیچی بعید نیست تو یه آدم عوضی...
_خفه شوو(داد)
ات:نامجون ...برادر من ...کیم سوهو...تو کشتیش ...تو برادر من رو کشتی ...
_ا.ت برات توضیح میدم
همون موقع در باز شد و پدر نامجون اومد داخل
@اوه اوه ...دختر کیم جیهو بزرگ(بزرگ رو با تمسخر گفت)
_پدر برید بیرون
@چی رو براش توضیح میدی ...چرا نمیزاری من توضیح بدم!؟ ...
_گفتم برو بیرونننن...(داد)
پدر نامجون عصبی شد و دستور داد هم من و هم ا.ت رو ببرن ...
نامجون عصبی راه افتاد چون میدونست سر و صدا کردن فقط غرور خودش رو میاره پایین ا.ت با دیدن سکوت نامجون سکوت کرد و دنبال نامجون راه افتاد
پرش زمانی عمارت پدر نامجون*
تو انبار سرد افتاده بودن زمین ...نامجون با اینکه پسر خونی پدرش بود اما کتک خورد ...ا.ت هم پا به پای نامجون کتک میخورد دستاشون بسته بود و نمیتوانستند کاری کنند وگرنه کیم نامجون کتک میخورد ؟! عمرا ...
@هی دختره بی شرمِ هر،،زه ...
ات:هر،،زه مادرته عوضی
@خفه شو ...چرا از زبون من نمیشنوی ...نامجون برادرت رو کشت ...وقتی تو اون دادگاه کوفتی باخت تمام فکرش انتقام از برادرت و خانوادش بود ...برادرت رو کشت راحت نشد ...مادرت رو کشت ...
ات:هه مادر من کشته نشد سرطان داشت مردیکه حرو،،م زاده ...
@(خنده) اینجوری بهت گفتند؟؟...نه دختر جون نامجون باعث سرطان مادرت شد ...میخوای بدونی پدرت کجاست ؟! در حال جان دادند ...در حال التماس کردند میدونی چرا؟!...چون داره تاوان میده ...تاوان کارهای احمقانه برادرت ...
ناباورانه و با تعجب به نامجونی که تا الان داشت به حرف های پدرش گوش میکرد نگاه کردم ...نامجون نگاهی به من کرد و سرش رو به معنی نه به چپ و راست تکان داد ...تو فکر بودم یعنی واقعا نامجون تمام این کار ها رو کرده بود ؟!...پدر نامجون با یه خنده بیرون رفت به نامجونی که دقیقا کنارم نشسته بود نگاه کردم و اروم لب زدم
ات:ح،حرف های پدرت همه درسته؟!...تو،تو واقعا با خانوادم اینکار رو کردی ؟!
ادامه کامنت حتما بخونیددد
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
۱۳.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.