اسلاید ها : وسایل داخل چمدون جیسو
اسلاید ها : وسایل داخل چمدون جیسو
*****************************
عشق حقیقی پارت ⁵
جین این دل اون دل کرد تا این حرف رو ب جیسو بزنه یا نه و در آخر تصمیم گرفت بگه
" ببخشید ... خانم کیم ...میشه این کاری ک میگم رو برام انجام بدین ؟"
جیسو ک سرش تو گوشی بود سریع سرش رو بالا آورد
" خواهش میکنم ... بفرمایید "
Jin:
"میشه روی گوگل مپ آدرس این هتل رو بزنید ؟ "
JISOO:
"مگه بلد نیستین ؟ "
JIN :
"هتل شرکت خودمونه ولی وقتی نوجوان بودم اونجا رفتم و از اون موقع تغییرات زیادی روش ب وجود اومده بخاطر همین کامل یادم نمیاد ..."
JISOO:
"مشکلی نیست عادیه آقای کیم... گوشیتون رو بدید براتون بزنم ک روی صفحه ی ماشین بیاد بالا ... "
جین گوشی رو از جلوی داشبورد برداشت و رمزش ک اثر انگشتش بود رو زد و داد ب جیسو
" بفرمایید خانم کیم "
JISOO:
" ممنون ... اسم هتل چیه ؟ "
JIN:
" بنویسید هتل شرکت CBW براتون میاره "
JISOO:
"بله ... بفرمایید آورده با بلوتوث وصل میشه ب صفحه ی ماشین یا با وای فای ؟"
JIN :
"با بلوتوث"
JISOO:
" بفرمایید آورد براتون "
جین تشکری کرد و ادامه مسیر رو رفتن ...
>پرش زمانی رسیدن ب هتل شرکت CBW<
جین پیاده شد و اول چمدون جیسو و بعد چمدون خودش رو پایین گذاشت جین رفت اتاقا رو تحویل گرفت و برگشت ولی فقد با چمدون جیسو رو ب رو شد ... گوشی رو برداشت و شماره ' خانم کیم ★'رو گرفت بار اول جواب نداد بار دوم هم ن بار سوم هم ن دیگه نگران شد ب سمت اطراف هتل دوید بار دیگه زنگ زد صدای زنگ گوشی جیسو رو شنید و ب سمتش رفت فقد گوشی رو زمین رو پیدا کرد یکم جلو تر رفت و جیسو رو کنار یه بچه دید
" چی شده خانوم کوچولو چرا اینجا تنهایی ؟ "
دختر بچه با گریه جوابش رو داد
" مامان بابام ....هق .... منو دوس ندارن ...هق... بیرونم کردن ...هق... "
جیسو ک یاد خودش افتاده بود بغض کرد
" خانوم کوچولو منم مثل تو بودم ولی فقد بابام منو دوس نداشت و وقتی ⁵ سالم بود از خونه بیرونم کرد ولی الان انقد موفق هستم "
جین سریع ب طرف جیسو دوید و بغل جیسو نشست
" خانم کیم حالتون خوبه ؟ نگران شدم هرچی زنگ زدم جواب ندادین بعدم گوشی رو چند متر دور تر از شما پیدا کردم "
جیسو بلند شد تا عذر خواهی کنه
" ببخشید آقای کیم فقد صدای این دختر کوچولو شنیدم "
جین اشاره ی جیسو ب دختر بچه رو دنبال کرد
" چند سالته فسقلی ؟"
دختر کوچولو جواب جین رو داد
" ³ سالمه "
جین سرش رو تکون داد
" سن کمی هست برای اینکه ک از خونه بیرونت کنن میدونی دختر عموی منم توی ⁵ سالگی فقط بخاطر اینکه عموم دوستش نداشت از خونه بیرون شد "
Girl:
"مثه این خانوم خشگله؟ "
جین چشماش گرد شد و ب سمت جیسو نگاه کرد ولی جیسو ب آسمون نگاه کرد
" خب اسمت چیه خانوم کوچولو ؟ "
دختر کوچولو جوابش رو داد
" اسمم سوها هست ... اوه سوها "
جیسو دوباره سمتش رفت و بغلش کرد ...
*****************************
عشق حقیقی پارت ⁵
جین این دل اون دل کرد تا این حرف رو ب جیسو بزنه یا نه و در آخر تصمیم گرفت بگه
" ببخشید ... خانم کیم ...میشه این کاری ک میگم رو برام انجام بدین ؟"
جیسو ک سرش تو گوشی بود سریع سرش رو بالا آورد
" خواهش میکنم ... بفرمایید "
Jin:
"میشه روی گوگل مپ آدرس این هتل رو بزنید ؟ "
JISOO:
"مگه بلد نیستین ؟ "
JIN :
"هتل شرکت خودمونه ولی وقتی نوجوان بودم اونجا رفتم و از اون موقع تغییرات زیادی روش ب وجود اومده بخاطر همین کامل یادم نمیاد ..."
JISOO:
"مشکلی نیست عادیه آقای کیم... گوشیتون رو بدید براتون بزنم ک روی صفحه ی ماشین بیاد بالا ... "
جین گوشی رو از جلوی داشبورد برداشت و رمزش ک اثر انگشتش بود رو زد و داد ب جیسو
" بفرمایید خانم کیم "
JISOO:
" ممنون ... اسم هتل چیه ؟ "
JIN:
" بنویسید هتل شرکت CBW براتون میاره "
JISOO:
"بله ... بفرمایید آورده با بلوتوث وصل میشه ب صفحه ی ماشین یا با وای فای ؟"
JIN :
"با بلوتوث"
JISOO:
" بفرمایید آورد براتون "
جین تشکری کرد و ادامه مسیر رو رفتن ...
>پرش زمانی رسیدن ب هتل شرکت CBW<
جین پیاده شد و اول چمدون جیسو و بعد چمدون خودش رو پایین گذاشت جین رفت اتاقا رو تحویل گرفت و برگشت ولی فقد با چمدون جیسو رو ب رو شد ... گوشی رو برداشت و شماره ' خانم کیم ★'رو گرفت بار اول جواب نداد بار دوم هم ن بار سوم هم ن دیگه نگران شد ب سمت اطراف هتل دوید بار دیگه زنگ زد صدای زنگ گوشی جیسو رو شنید و ب سمتش رفت فقد گوشی رو زمین رو پیدا کرد یکم جلو تر رفت و جیسو رو کنار یه بچه دید
" چی شده خانوم کوچولو چرا اینجا تنهایی ؟ "
دختر بچه با گریه جوابش رو داد
" مامان بابام ....هق .... منو دوس ندارن ...هق... بیرونم کردن ...هق... "
جیسو ک یاد خودش افتاده بود بغض کرد
" خانوم کوچولو منم مثل تو بودم ولی فقد بابام منو دوس نداشت و وقتی ⁵ سالم بود از خونه بیرونم کرد ولی الان انقد موفق هستم "
جین سریع ب طرف جیسو دوید و بغل جیسو نشست
" خانم کیم حالتون خوبه ؟ نگران شدم هرچی زنگ زدم جواب ندادین بعدم گوشی رو چند متر دور تر از شما پیدا کردم "
جیسو بلند شد تا عذر خواهی کنه
" ببخشید آقای کیم فقد صدای این دختر کوچولو شنیدم "
جین اشاره ی جیسو ب دختر بچه رو دنبال کرد
" چند سالته فسقلی ؟"
دختر کوچولو جواب جین رو داد
" ³ سالمه "
جین سرش رو تکون داد
" سن کمی هست برای اینکه ک از خونه بیرونت کنن میدونی دختر عموی منم توی ⁵ سالگی فقط بخاطر اینکه عموم دوستش نداشت از خونه بیرون شد "
Girl:
"مثه این خانوم خشگله؟ "
جین چشماش گرد شد و ب سمت جیسو نگاه کرد ولی جیسو ب آسمون نگاه کرد
" خب اسمت چیه خانوم کوچولو ؟ "
دختر کوچولو جوابش رو داد
" اسمم سوها هست ... اوه سوها "
جیسو دوباره سمتش رفت و بغلش کرد ...
۲.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.