خون شیرین
خون شیرین
part:28
کوک رفت و اجوما هم شروع کرد به معاینه کردن ا.ت
اجوما:دخترم فکر نکنم بچه ات امروز به دنیا بیاد هنوز بعضی از شرایط اش رو نداری
ا.ت:اجوما...من حالم واقعا بده..چجوری همچین حرفی رو میزنید
اجوما:دخترم خیلی زود دردت گرفته باید تا فردا منتظر بمونی
ا.ت:اهههه.باشه
اجوما:فعلا استراحت کن
ا.ت:اجوما جونگ کوک چی میشه
اجوما:باید سعی کنه که خاندان جانگ رو شکست بده
ا.ت:ایییی
۳ ساعت بعد
ا.ت:اجوما چرا هیچ صدایی نمیاد(بغض)
اجوما:نمی دونم دخترم
ا.ت:من میخوام برم پیش جونگ کوک(پاشد)
اجوما:نه دخترم کجا میری حالت بده(داد)
ا.ت بدون اینکه به حرف اجوما گوش بده رفت سمت سالن اصلی قصر وقتی آخرین پله رو رد کرد با کلی خون مواجه شد چشماش میچرخید که جونگ کوک رو پیدا کنه ولی کوک تو اون سالن نبود رفت سالن بغلی که با تن بیجون کوک مواجه شد تو شکمش شمشیر خورده بود و رنگ صورتش مثل گچ سفید بود با گریه سریع دوید سمت بدن جونگ کوک و هی اسمش رو صدا میزد
ا.ت:کوکک(گریه شدید)
ا.ت:بیدار شو من و بچه مون رو تنها نزار(داد)
بار ها و بار ها هم صداش کرد و تکونش داد ولی دریغ از هیچ واکنشی دخترک نبض کوک رو گرفت ولی نبضش رو حس نکرد و با خودش گفت
ا.ت:زنده بودن اون زنده بودن منه پس اگر اون نیست منم دیگه نیستم
این حرف رو زد و شمشیری که تو شکم کوک بود رو ورداشت کرد تو شکم خودش کمی بعد چشماش هیچی رو نمیدید و آخرین صدایی که به گوشش رسید صدای جیغ بورام بود
با نوری که به چشمم میخورد بیدار شدم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:28
کوک رفت و اجوما هم شروع کرد به معاینه کردن ا.ت
اجوما:دخترم فکر نکنم بچه ات امروز به دنیا بیاد هنوز بعضی از شرایط اش رو نداری
ا.ت:اجوما...من حالم واقعا بده..چجوری همچین حرفی رو میزنید
اجوما:دخترم خیلی زود دردت گرفته باید تا فردا منتظر بمونی
ا.ت:اهههه.باشه
اجوما:فعلا استراحت کن
ا.ت:اجوما جونگ کوک چی میشه
اجوما:باید سعی کنه که خاندان جانگ رو شکست بده
ا.ت:ایییی
۳ ساعت بعد
ا.ت:اجوما چرا هیچ صدایی نمیاد(بغض)
اجوما:نمی دونم دخترم
ا.ت:من میخوام برم پیش جونگ کوک(پاشد)
اجوما:نه دخترم کجا میری حالت بده(داد)
ا.ت بدون اینکه به حرف اجوما گوش بده رفت سمت سالن اصلی قصر وقتی آخرین پله رو رد کرد با کلی خون مواجه شد چشماش میچرخید که جونگ کوک رو پیدا کنه ولی کوک تو اون سالن نبود رفت سالن بغلی که با تن بیجون کوک مواجه شد تو شکمش شمشیر خورده بود و رنگ صورتش مثل گچ سفید بود با گریه سریع دوید سمت بدن جونگ کوک و هی اسمش رو صدا میزد
ا.ت:کوکک(گریه شدید)
ا.ت:بیدار شو من و بچه مون رو تنها نزار(داد)
بار ها و بار ها هم صداش کرد و تکونش داد ولی دریغ از هیچ واکنشی دخترک نبض کوک رو گرفت ولی نبضش رو حس نکرد و با خودش گفت
ا.ت:زنده بودن اون زنده بودن منه پس اگر اون نیست منم دیگه نیستم
این حرف رو زد و شمشیری که تو شکم کوک بود رو ورداشت کرد تو شکم خودش کمی بعد چشماش هیچی رو نمیدید و آخرین صدایی که به گوشش رسید صدای جیغ بورام بود
با نوری که به چشمم میخورد بیدار شدم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۵.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.