خون شیرین
خون شیرین
part:27
کوک:برای چی گریه میکنی
ا.ت:من نمیتونم من کلا ۲۰ سالمه هق(گریه)
کوک:موقعی که به دنیا اومد بدش به من بعدش هر کاری دوست داری انجام بده
ات:(گریه)
۹ ماه بعد
ویو ا.ت
امروز روزی بود که بچه ام به دنیا میاد تو این چند ماه جونگ کوک خیلی مراقبم بود ولی من میدونستم فقط بخاطر بچه است از روزی که کوک اعلام کرد که من حامله ام ماریا چند بار قصد جونم رو کرد و بعد از چند وقت تاج سلطنتی خانواده جئون رو دزدید و جونگ کوک فهمید که ماریا فقط بخاطر اون تاج با کوک بوده هر چقدر هم تلاش کردن که ماریا رو پیدا کنن انگار آب شده بود رفته بود تو زمین
با وجود تمام کار های جونگ کوک علاقه من بهش همونجوری مونده و بیشتر از هر چیزی عاشقش بودم
داشتم فکر میکردم که کوک اومد تو
کوک:میتونی باهام تا کتاب خونه بیای
ا.ت:آره بریم
کوک دستم رو گرفت و با احتیاط منو برد کتابخانه در رو وا کرد و رفتیم تو
کوک:بشین رومبل
ا.ت:چیشده
کوک:میدونی چیه چند وقتیِ که میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی اولش میخوام که منو بابت هر کاری که کردم ببخشی
ا.ت:تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی که بخوای بخشیده بشی
کوک:خب میتونی ملکه قلب من بشی
ا.ت:چ.چیی(شوک)
کوک:تو خیلی زیباتر و بهتر از هر کسی هستی ببخشید که چشم من تورو نمیدید من خیلی احمق بود..
ا.ت بوسه ای کوتاه به لب کوک زد و بهش گفت
ا.ت:درمورد خودت این حرف رو نزن تو خیلی بهتر از چیزی هستی که فکر میکنی و من کاملا عاشقتم با وجود هر کاری که کردی
کوک:مرسی(بغلش کرد)
که یهو یکی حراسون به سمت اونا اومد
سرباز:قربان از طرف پادشاهی جانگ حمله شده
کوک:چی
ا.ت:جو..نگ کو...ایییییی(جیغ)
کوک:چیشده(نگران)
ا.ت:بچه...بچه داره میاد
کوک: گندش بزنن (رو به سرباز)برو به شاهزاده دوم بگو با گروهی از سرباز ها مقاومت کنه منم بعدش میام
سرباز:چشم قربان
کوک:بیا بغلم تا بعدش طبیب رو خبر کنم
ا.ت:اییی...کوک..من مهم نیستم فقط خودت سالم برگرد.(گریه)
کوک دخترک قصه ما رو گذاشت رو تخت و رفت پیش اجوما چون که اجوما قبلا ماما بوده
اجوما:پسرم تو برو من قول میدم که هم ا.ت و هم بچه ات سالم باشن
کوک:باشه (نگران)
ادامه دارد.......
شرط
لایک:۳۰
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:27
کوک:برای چی گریه میکنی
ا.ت:من نمیتونم من کلا ۲۰ سالمه هق(گریه)
کوک:موقعی که به دنیا اومد بدش به من بعدش هر کاری دوست داری انجام بده
ات:(گریه)
۹ ماه بعد
ویو ا.ت
امروز روزی بود که بچه ام به دنیا میاد تو این چند ماه جونگ کوک خیلی مراقبم بود ولی من میدونستم فقط بخاطر بچه است از روزی که کوک اعلام کرد که من حامله ام ماریا چند بار قصد جونم رو کرد و بعد از چند وقت تاج سلطنتی خانواده جئون رو دزدید و جونگ کوک فهمید که ماریا فقط بخاطر اون تاج با کوک بوده هر چقدر هم تلاش کردن که ماریا رو پیدا کنن انگار آب شده بود رفته بود تو زمین
با وجود تمام کار های جونگ کوک علاقه من بهش همونجوری مونده و بیشتر از هر چیزی عاشقش بودم
داشتم فکر میکردم که کوک اومد تو
کوک:میتونی باهام تا کتاب خونه بیای
ا.ت:آره بریم
کوک دستم رو گرفت و با احتیاط منو برد کتابخانه در رو وا کرد و رفتیم تو
کوک:بشین رومبل
ا.ت:چیشده
کوک:میدونی چیه چند وقتیِ که میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی اولش میخوام که منو بابت هر کاری که کردم ببخشی
ا.ت:تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی که بخوای بخشیده بشی
کوک:خب میتونی ملکه قلب من بشی
ا.ت:چ.چیی(شوک)
کوک:تو خیلی زیباتر و بهتر از هر کسی هستی ببخشید که چشم من تورو نمیدید من خیلی احمق بود..
ا.ت بوسه ای کوتاه به لب کوک زد و بهش گفت
ا.ت:درمورد خودت این حرف رو نزن تو خیلی بهتر از چیزی هستی که فکر میکنی و من کاملا عاشقتم با وجود هر کاری که کردی
کوک:مرسی(بغلش کرد)
که یهو یکی حراسون به سمت اونا اومد
سرباز:قربان از طرف پادشاهی جانگ حمله شده
کوک:چی
ا.ت:جو..نگ کو...ایییییی(جیغ)
کوک:چیشده(نگران)
ا.ت:بچه...بچه داره میاد
کوک: گندش بزنن (رو به سرباز)برو به شاهزاده دوم بگو با گروهی از سرباز ها مقاومت کنه منم بعدش میام
سرباز:چشم قربان
کوک:بیا بغلم تا بعدش طبیب رو خبر کنم
ا.ت:اییی...کوک..من مهم نیستم فقط خودت سالم برگرد.(گریه)
کوک دخترک قصه ما رو گذاشت رو تخت و رفت پیش اجوما چون که اجوما قبلا ماما بوده
اجوما:پسرم تو برو من قول میدم که هم ا.ت و هم بچه ات سالم باشن
کوک:باشه (نگران)
ادامه دارد.......
شرط
لایک:۳۰
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۰.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.