Part2(همکلاسی جدید من)
امروز صبح بعد از اینکه از خواب بیدار شد وسایلشو گذاشت تو کیفش و یونیفورم جدیدشو پوشید و به سمت مدرسه حرکت کرد.....
به موقع رسید و رفت دفتر تا ببرنش کلاس جدیدش....
مدیر اونو برد سر کلاس و معرفیش کرد....هنوز چند دقیقه مونده بود تا معلم بیاد.بعد رفت و سر جایی که بهش گفتن نشست....درست ردیف وسط بود.که یه دختر اومد و بهش سلام کرد....
مین سو:سلام...
یونا:سلام....
مین سو:خوش اومدی....راستی متم مین سو ام.
یونا:خوشبختم...منم یونا ام...
مین سو:تازه اومدین اینجا...
یونا:آره.تو این منتطقه خونه خریدیم...
مین سو :چه خوب....پس الان دوستیم...
یونا:خب..باشه..اولین دوستم تو این کلاس...
یونا:آره....
و دیگه صحبت نکردن که یکی در رو محکم باز کرد و اومد تو....و همه ساکت شدن....یونا گیج شد که این کیه که همه ازش حساب میبرن و دخترا هم یه طوری نگاش میکردت و میخواستن بهش بچسبن ولی اون با تمام وجودش همشون رو اذیت میکرد.....اومد و نشست روی صندلی کناری یونا...
یونا:مین سو...
مین سو:چیه؟!
یونا:این پسره کیه؟!
مین سو:امم...خب اسمش کیم تهیونگه و همیشه شاگرد اول کلاسمونه...خانوادش هم خیلی پولدارن و...همه دخترا هم دیونشن....
یونا:ازش خوشم نیومد..خیلی مغروره...
مین سو:قلدر هم هست تا حدودی...ولی اونقدرا هم بد نیست...
یونا:هوم....
تهیونگ:هوی تو..
یونا:با منی..؟!
تهیونگ:آره..تازه وارد....
یونا:چیه؟!
تهیونگ:هیچی .....همینطوری.....
که پسری که کنار دستش بود شروع کرد صحبت کردن باهاش....
هونجان:تهیونگ دوباره شروع نکن....
تهیونگ:بکش کنار پسر...کاری ندارم باهاش که...
هونجان:حالا هرچی.....حدتو بدون....
یونا:مین سو ،اون یکی پسر کیه؟!
مین سو:اه...اونم کیم هونجانه...پارسال از بوسان اومده .اونم درس خونه و اصلا از کارای تهیونگ خوشش نمیاد..یه جورایی رقیب درسی ان....
یونا:داره جالب میشه.....
و معلم وارد کلاس شد....
ادامه دارد.......
💛💛
به موقع رسید و رفت دفتر تا ببرنش کلاس جدیدش....
مدیر اونو برد سر کلاس و معرفیش کرد....هنوز چند دقیقه مونده بود تا معلم بیاد.بعد رفت و سر جایی که بهش گفتن نشست....درست ردیف وسط بود.که یه دختر اومد و بهش سلام کرد....
مین سو:سلام...
یونا:سلام....
مین سو:خوش اومدی....راستی متم مین سو ام.
یونا:خوشبختم...منم یونا ام...
مین سو:تازه اومدین اینجا...
یونا:آره.تو این منتطقه خونه خریدیم...
مین سو :چه خوب....پس الان دوستیم...
یونا:خب..باشه..اولین دوستم تو این کلاس...
یونا:آره....
و دیگه صحبت نکردن که یکی در رو محکم باز کرد و اومد تو....و همه ساکت شدن....یونا گیج شد که این کیه که همه ازش حساب میبرن و دخترا هم یه طوری نگاش میکردت و میخواستن بهش بچسبن ولی اون با تمام وجودش همشون رو اذیت میکرد.....اومد و نشست روی صندلی کناری یونا...
یونا:مین سو...
مین سو:چیه؟!
یونا:این پسره کیه؟!
مین سو:امم...خب اسمش کیم تهیونگه و همیشه شاگرد اول کلاسمونه...خانوادش هم خیلی پولدارن و...همه دخترا هم دیونشن....
یونا:ازش خوشم نیومد..خیلی مغروره...
مین سو:قلدر هم هست تا حدودی...ولی اونقدرا هم بد نیست...
یونا:هوم....
تهیونگ:هوی تو..
یونا:با منی..؟!
تهیونگ:آره..تازه وارد....
یونا:چیه؟!
تهیونگ:هیچی .....همینطوری.....
که پسری که کنار دستش بود شروع کرد صحبت کردن باهاش....
هونجان:تهیونگ دوباره شروع نکن....
تهیونگ:بکش کنار پسر...کاری ندارم باهاش که...
هونجان:حالا هرچی.....حدتو بدون....
یونا:مین سو ،اون یکی پسر کیه؟!
مین سو:اه...اونم کیم هونجانه...پارسال از بوسان اومده .اونم درس خونه و اصلا از کارای تهیونگ خوشش نمیاد..یه جورایی رقیب درسی ان....
یونا:داره جالب میشه.....
و معلم وارد کلاس شد....
ادامه دارد.......
💛💛
۲.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.