کاش به دنیا نمیومدم
پارت 13
پچ پچ کردن منم ی پوزخند زدمو رفتم کلاس
فلش بک ب زمانی که کلاس تموم شد
ویو الینا
رفتم خونه هارلی هم تازه رسید رفتم اتاقم تا لباسامو عوض کنم ولی با چیزایی ک دیدم پشمام ریخت کل اتاق خونی بود و ی نوشته رو میز بود برداشتم
نوشته :
این آخرین حرفای پدرته «دختر عزیزم متاسفم ک دیر گفتم ولی من دوست داشتم و همه رفتارام تظاهر بود چون می خواستم اینجوری بگم ک مادرت با زایمان مرد ولی در واقع مادرت ب قتل رسید واقعا متاسفم
دوست دارم» اینم حرفای عمته «الینا خوبی چخبر امیدوارم حالت خوب باشه متاسفم که دیگه نمی تونم برات کیک برنج درست کنم خیلی دوست دارم امیدوارم ب آرزوهات برسی» خب همون طور ک میبینی نامه با خون امضا شده و اون دوتا فرد تو اتاق تو کشته شدن اگه اطلاعات بیشتری می خوای 2 ساعت دیگه ب آدرسی ک برات فرستاده میشه بیا ولی یادت باشه اگه با پلیس بیای جنازه هیچ کدومتون بر نمیگرده
داشتم دیوونه میشدم اشکام ی هویی سرازیر شدن و جیغ کشیدم ک هارلی اومد بالا با دیدن اون صحنه ی لحظه ترسید اومد از شونه هام چسبید و پرسید
1چیشده اینجا چخبره
نامه رو از دستم گرفت و خوند ک یهویی اونم گریش گرفت
1تو می خوای ب اون آدرس بری
-باید برم
1نه نرو خطرناک
-باید برم بفهمم اینا دروغ یا راست
یک ساعت بعد
ی ساعت گذشته و هنوز خبری نیست هارلی و منم نشستیم و داریم ب اون ماجرا فکر میکنیم ک تهیونگ زنگ زد
-الو
+الو سلام
-سلام
+خوبی اتفاقی نیوفتاده
-نه چطور
+خعیل خب باشه من و یونگی بیرون از شهر کار داریم ب کسی هم اعتماد ندارم بیاد مراقبتون باشه تقریباً تا ی ساعت دیگه میرسیم فقط تا اون موقع جایی نرین ب تماس کسی هم جواب ندید
-اتفاقی افتاده
+تهدیدی چیزی براتون فرستاده نشده
می خواستم بگم نه ک هارلی پرید وسط و با گریه گفت
1چرااا اتاق پره خونههه
+چی خون؟
-عااا آره ولی چیز مهمی نیست فقط ی قرار سادس نگران نباش مصلح میرم
+لازم نکرده جایی بری بده گوشی رو هارلی
-ولی بحث زندگی منه چرا لازم نکرده
+گفتم بده هارلی
دادم گوشی رو دست هارلی و هارلی سریع از اسپیکر در آوردش و گذاشت گوشش
1اوهوم
1باشه
1حواسم هست
1نه اوکیه
1نگران نباش
1باش
1فعلا
-چی گف
1گوش کن الینا با زبون ساده میگم تو جایی نمیری و اگرم رفتی...
-خب اگه رفتم چی
1گوه می خوری بخوای بری اصن نمیزارم
-اه بابا توعم
1تهیونگ گفت در عمارت بسته شده پس نمی تونی بری
-اه گوه توش ولی من باید بفهمم خانوادم در چه حالن
1ب هر حال بزار تهیونگ و جناب یونگی بیان بعد
-چی جناب یونگی
1شنیدم شوگا هم بهش میگن
1خیلی جذاب
-اه نو بره
ادامه دارد.......
شرایط 30 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
پچ پچ کردن منم ی پوزخند زدمو رفتم کلاس
فلش بک ب زمانی که کلاس تموم شد
ویو الینا
رفتم خونه هارلی هم تازه رسید رفتم اتاقم تا لباسامو عوض کنم ولی با چیزایی ک دیدم پشمام ریخت کل اتاق خونی بود و ی نوشته رو میز بود برداشتم
نوشته :
این آخرین حرفای پدرته «دختر عزیزم متاسفم ک دیر گفتم ولی من دوست داشتم و همه رفتارام تظاهر بود چون می خواستم اینجوری بگم ک مادرت با زایمان مرد ولی در واقع مادرت ب قتل رسید واقعا متاسفم
دوست دارم» اینم حرفای عمته «الینا خوبی چخبر امیدوارم حالت خوب باشه متاسفم که دیگه نمی تونم برات کیک برنج درست کنم خیلی دوست دارم امیدوارم ب آرزوهات برسی» خب همون طور ک میبینی نامه با خون امضا شده و اون دوتا فرد تو اتاق تو کشته شدن اگه اطلاعات بیشتری می خوای 2 ساعت دیگه ب آدرسی ک برات فرستاده میشه بیا ولی یادت باشه اگه با پلیس بیای جنازه هیچ کدومتون بر نمیگرده
داشتم دیوونه میشدم اشکام ی هویی سرازیر شدن و جیغ کشیدم ک هارلی اومد بالا با دیدن اون صحنه ی لحظه ترسید اومد از شونه هام چسبید و پرسید
1چیشده اینجا چخبره
نامه رو از دستم گرفت و خوند ک یهویی اونم گریش گرفت
1تو می خوای ب اون آدرس بری
-باید برم
1نه نرو خطرناک
-باید برم بفهمم اینا دروغ یا راست
یک ساعت بعد
ی ساعت گذشته و هنوز خبری نیست هارلی و منم نشستیم و داریم ب اون ماجرا فکر میکنیم ک تهیونگ زنگ زد
-الو
+الو سلام
-سلام
+خوبی اتفاقی نیوفتاده
-نه چطور
+خعیل خب باشه من و یونگی بیرون از شهر کار داریم ب کسی هم اعتماد ندارم بیاد مراقبتون باشه تقریباً تا ی ساعت دیگه میرسیم فقط تا اون موقع جایی نرین ب تماس کسی هم جواب ندید
-اتفاقی افتاده
+تهدیدی چیزی براتون فرستاده نشده
می خواستم بگم نه ک هارلی پرید وسط و با گریه گفت
1چرااا اتاق پره خونههه
+چی خون؟
-عااا آره ولی چیز مهمی نیست فقط ی قرار سادس نگران نباش مصلح میرم
+لازم نکرده جایی بری بده گوشی رو هارلی
-ولی بحث زندگی منه چرا لازم نکرده
+گفتم بده هارلی
دادم گوشی رو دست هارلی و هارلی سریع از اسپیکر در آوردش و گذاشت گوشش
1اوهوم
1باشه
1حواسم هست
1نه اوکیه
1نگران نباش
1باش
1فعلا
-چی گف
1گوش کن الینا با زبون ساده میگم تو جایی نمیری و اگرم رفتی...
-خب اگه رفتم چی
1گوه می خوری بخوای بری اصن نمیزارم
-اه بابا توعم
1تهیونگ گفت در عمارت بسته شده پس نمی تونی بری
-اه گوه توش ولی من باید بفهمم خانوادم در چه حالن
1ب هر حال بزار تهیونگ و جناب یونگی بیان بعد
-چی جناب یونگی
1شنیدم شوگا هم بهش میگن
1خیلی جذاب
-اه نو بره
ادامه دارد.......
شرایط 30 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
۱۸.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.