پارت۲۴
پارت۲۴
رمان: عشق پردردسر
صبح(خونه سوسعم)
سوسن: من امادم بریم مدرسه عمر: چی؟ سوسن: چی نداره میگم بریم مدرسه عمر: سوسن تو حامله ای حق نداری بیای هیچ جا نمیای فهمیدی سوسن: نه نفهمیدم چون میخوام بیام اصلا تو نباید میفهمیدی عمر: اتفاقا خوب کاری کردی گفتی وقتی من میگم نمیای یعنی نمیای میری لباست رو عوض میکنی همونجا میشینی فهمیدی؟ سوسن: اووووف
کالج اتامان.........
اسیه: عمر سوسن کجاست؟ عمر: بهش گفتم نیاد حامله هست میترسم دوروک: عمر الان داخل خونت تنهاست اینکه بدتره اگه ولکان بیاد بهش شلیک کنه میخوای چیکار کنی عمر: راست میگی اصلا حواسم به این نبود دوروک و برک و داداش کادیر بیاین باهم بریم بیایم
(خونه سوسعم)
رمان: عشق پردردسر
صبح(خونه سوسعم)
سوسن: من امادم بریم مدرسه عمر: چی؟ سوسن: چی نداره میگم بریم مدرسه عمر: سوسن تو حامله ای حق نداری بیای هیچ جا نمیای فهمیدی سوسن: نه نفهمیدم چون میخوام بیام اصلا تو نباید میفهمیدی عمر: اتفاقا خوب کاری کردی گفتی وقتی من میگم نمیای یعنی نمیای میری لباست رو عوض میکنی همونجا میشینی فهمیدی؟ سوسن: اووووف
کالج اتامان.........
اسیه: عمر سوسن کجاست؟ عمر: بهش گفتم نیاد حامله هست میترسم دوروک: عمر الان داخل خونت تنهاست اینکه بدتره اگه ولکان بیاد بهش شلیک کنه میخوای چیکار کنی عمر: راست میگی اصلا حواسم به این نبود دوروک و برک و داداش کادیر بیاین باهم بریم بیایم
(خونه سوسعم)
۶.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.