میراث ابدی 💜پــارت💜 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وزیر پارک: این کجابه مال کیه؟
سرمو انداختم پایین.......
ــ مال عایجناب جونکی و همسرشون.
وزیر پارک: پس خودشون کجان؟ چرا لباساتون خونیه؟
ــ ایشون..
اشکام ریخت.........
مانیا: د بگو دیگه. پدر و مادرم کجان؟
ــ داخل این کجابه.
مانیا خواست در کجابه رو باز کنه که جلوشو گرفتم اون نمیتونست با این وضعش پدر و مادشو ببینه که غرق در خون هستن......
مانیا: برو کنار چرا جلومو میگیری؟
ــ نمیشه بانو.
جین: بنگ چان بگووو دیگه.
تمام توانمو جمع کردمم......
ــ هنگام برگشت بهشون حمله شد و زخمی شدن و...
مانیا از هوش رفتو افتاد زمین. همه نگران دورش جمع شدن. پادشاه در کجابه را باز کرد. و با دیدن تنها برادرش که غرق در خودن بود زانو زد.........
(سه ماه بعد)
سه ماه از کشته شدن عالیجناب جونکی و لیلی بانو میگذره. فرزند ولیعهد بدنیا اومد یه دختر بود. به عالیجناب گفتم که کار وزیر کیم بوده. ولی هنوز نتونستم نامه را به عالیجناب بدم. میخواستم امشب به عالیجناب بدم. به دیدن عالیجناب رفتم. اجازه ورود را دادن و وارد شدم. احترام گذاشتم و نشستم........
پادشاه: کاری داشتی؟
ــ عایجناب جونکی قبل مرگشون ازم خواستن این نامه را بهتون بدم.
رفتم جلو و گذاشتم رو میزشون و بعد برگشتم یر جام........
ــ ایشون گفتن این همون میراث هست.
پادشاه: میدونی نباید هیچوقت درمورد این با کسی حرف بزنی!
ــ بله عالیجناب.
پادشاه: میتونی بری.
احترام گذاشتم و رفتم بیرون....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_کامنت_فالو_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #bts
وزیر پارک: این کجابه مال کیه؟
سرمو انداختم پایین.......
ــ مال عایجناب جونکی و همسرشون.
وزیر پارک: پس خودشون کجان؟ چرا لباساتون خونیه؟
ــ ایشون..
اشکام ریخت.........
مانیا: د بگو دیگه. پدر و مادرم کجان؟
ــ داخل این کجابه.
مانیا خواست در کجابه رو باز کنه که جلوشو گرفتم اون نمیتونست با این وضعش پدر و مادشو ببینه که غرق در خون هستن......
مانیا: برو کنار چرا جلومو میگیری؟
ــ نمیشه بانو.
جین: بنگ چان بگووو دیگه.
تمام توانمو جمع کردمم......
ــ هنگام برگشت بهشون حمله شد و زخمی شدن و...
مانیا از هوش رفتو افتاد زمین. همه نگران دورش جمع شدن. پادشاه در کجابه را باز کرد. و با دیدن تنها برادرش که غرق در خودن بود زانو زد.........
(سه ماه بعد)
سه ماه از کشته شدن عالیجناب جونکی و لیلی بانو میگذره. فرزند ولیعهد بدنیا اومد یه دختر بود. به عالیجناب گفتم که کار وزیر کیم بوده. ولی هنوز نتونستم نامه را به عالیجناب بدم. میخواستم امشب به عالیجناب بدم. به دیدن عالیجناب رفتم. اجازه ورود را دادن و وارد شدم. احترام گذاشتم و نشستم........
پادشاه: کاری داشتی؟
ــ عایجناب جونکی قبل مرگشون ازم خواستن این نامه را بهتون بدم.
رفتم جلو و گذاشتم رو میزشون و بعد برگشتم یر جام........
ــ ایشون گفتن این همون میراث هست.
پادشاه: میدونی نباید هیچوقت درمورد این با کسی حرف بزنی!
ــ بله عالیجناب.
پادشاه: میتونی بری.
احترام گذاشتم و رفتم بیرون....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_کامنت_فالو_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #bts
۱۰.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.