44 Part
جونگ کوک: ا/ت
ا/ت: ببخشید خیلی خوابیدم؟
جونگ کوک: نه نه
ا/ت: اینجا همونجاست؟
جونگ کوک: آره صبر کن تا به جای مورد علاقم برسیم.
شهر کوچیکی بود که اسمش رو تا به حال نشنیده بودم.
مردم ساده ای داشت همچنین با پوشش ساده.
ا/ت: باید میگفتی لباس مناسب اینجا می اوردم.
جونگ کوک: نگاه هاشون اذیتت میکنه؟
ا/ت: نه فقط...
منو پشت خودش برد.
جونگ کوک: الان راحتی؟
چطور متوجه من میشه؟ چطور متوجه افکارم میشه؟ برام عجیبه ولی حس میکنم اون از همه چیز باخبره. حتی وقتی من حواسم حتی به خودم نیست.
...
جونگ کوک: پس تو میتونی سه تا بستنی رو زیر یه دقیقه بخوری؟
ا/ت: تو هرچند تا که میخوای بده. تا موقعی که بستنی باشه قبوله.
جونگ کوک: واقعا که خنده داری.
ا/ت: من خنده دارم؟ تو خنده دار تری یه دفعه ای اعتراف میکنی و بعدش میگی فراموشم میکنی.
جونگ کوک: من جدی بودم...
ا/ت: خب چه دلیلی داره؟
جونگ کوک: دلیل نداره اذیتت کنم. قرار نبود هیچ موقع هم بهت بگم اما اون لحظه...
ا/ت: کیوتتت.. خب پس بزار من هم یه اعتراف بکنم. هیچ موقع اونقدر خوشحال نشده بودم. تو آدم خوبی هستی.
جونگ کوک: چیشده یهو درمورد احساساتت حرف میزنی.
ا/ت: تمام رفتارات و حرکاتت و حرفات. تنها کسی بودی که انقدر به کارات توجه کردم خب اما حقیقتا قبلش ازت متنفر بودم. اون موقع باید میفهمیدم که تقصیر تو نبوده دیگه اینجوری نه تورو اذیت میکردم نه خودم رو.
جونگ کوک: واقعا اینجوریه؟
ا/ت: چیه معلوم نیست؟ فکر هم کردم کمی ضایع دارم رفتار میکنم.
جونگ کوک: ممنون
ا/ت: اوخییی. اینو نگفتم تا این رو بشنوم. فقط گفتم ازت خوشم میاد. میفهمی؟
جونگ کوک:...
ا/ت: خب باید چجوری بهت بفهمونم؟
لپاش رو بوس کردم.
جونگ کوک: یعنی...
ا/ت: احساس کردم مغزت هنگید تا بفهمی.
...
لایک
♥️
ا/ت: ببخشید خیلی خوابیدم؟
جونگ کوک: نه نه
ا/ت: اینجا همونجاست؟
جونگ کوک: آره صبر کن تا به جای مورد علاقم برسیم.
شهر کوچیکی بود که اسمش رو تا به حال نشنیده بودم.
مردم ساده ای داشت همچنین با پوشش ساده.
ا/ت: باید میگفتی لباس مناسب اینجا می اوردم.
جونگ کوک: نگاه هاشون اذیتت میکنه؟
ا/ت: نه فقط...
منو پشت خودش برد.
جونگ کوک: الان راحتی؟
چطور متوجه من میشه؟ چطور متوجه افکارم میشه؟ برام عجیبه ولی حس میکنم اون از همه چیز باخبره. حتی وقتی من حواسم حتی به خودم نیست.
...
جونگ کوک: پس تو میتونی سه تا بستنی رو زیر یه دقیقه بخوری؟
ا/ت: تو هرچند تا که میخوای بده. تا موقعی که بستنی باشه قبوله.
جونگ کوک: واقعا که خنده داری.
ا/ت: من خنده دارم؟ تو خنده دار تری یه دفعه ای اعتراف میکنی و بعدش میگی فراموشم میکنی.
جونگ کوک: من جدی بودم...
ا/ت: خب چه دلیلی داره؟
جونگ کوک: دلیل نداره اذیتت کنم. قرار نبود هیچ موقع هم بهت بگم اما اون لحظه...
ا/ت: کیوتتت.. خب پس بزار من هم یه اعتراف بکنم. هیچ موقع اونقدر خوشحال نشده بودم. تو آدم خوبی هستی.
جونگ کوک: چیشده یهو درمورد احساساتت حرف میزنی.
ا/ت: تمام رفتارات و حرکاتت و حرفات. تنها کسی بودی که انقدر به کارات توجه کردم خب اما حقیقتا قبلش ازت متنفر بودم. اون موقع باید میفهمیدم که تقصیر تو نبوده دیگه اینجوری نه تورو اذیت میکردم نه خودم رو.
جونگ کوک: واقعا اینجوریه؟
ا/ت: چیه معلوم نیست؟ فکر هم کردم کمی ضایع دارم رفتار میکنم.
جونگ کوک: ممنون
ا/ت: اوخییی. اینو نگفتم تا این رو بشنوم. فقط گفتم ازت خوشم میاد. میفهمی؟
جونگ کوک:...
ا/ت: خب باید چجوری بهت بفهمونم؟
لپاش رو بوس کردم.
جونگ کوک: یعنی...
ا/ت: احساس کردم مغزت هنگید تا بفهمی.
...
لایک
♥️
۶۹.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.