فصلــ💜دوم💜
فصلــ💜دوم💜
پارت۲۸💜
ددی💜 شوگره💜 اجباریه من 💜
صبح شده بود و سانامی از خواب بیدار شده بود و از اتاق زد بیرون
همینجوری ک چشاشو میمالوند و خمیازه میکشید اومد پایین دید تو عمارت یکم شلوغه...
سانامی:: چ.. چخبره؟!
یانگم:: به به پرنسس!بیدار شدن بلاخره
سانامی:: میگم چرا ریخت و پاش....
یانگم:: هیچی امشب پارتی داریم
سانامی:: کجا؟!
یانگم:: اینجا...عااام دادم امادش کنن واسه شب
سانامی:: با اجازه کی؟!
یانگم:: هیشکی..ن نههه با اجازه خودم
سانامی:: غلط کردی
یانگم جلو رفت و ب چشمای سانامی زل زد...
یانگم:: هی میخام آدم فرضت کنم!
سانامی:: ص.گ فرض کن بیبینمت گدا
یانگم موهای سانامی رو گرفت و کشوندش سمت خودش
یانگم:: نزار ب خاک سیاه بنشونمت!
سانامی محکم پسش زد و داد زد...
سانامی:: مالک بعدی همه دارایی جیمین منم اینجا حرف حرفه منه،اینو تو ذهنتون فرو کنین... زنیکه ج.ن.ده و ال.دن.گی مثل تو حق نداره تو روم زر زر کنه
حدتو ب عنوان نوکر من بدون وگرنه میدم زبونتو ببرن
یانگم:: واح واح ترسیدم! بابا گمشو بزار باد بیاد
یانگم زد زیر سانامی و رفت سمت آشپزخونه
یانگم:: گمشو بیا یه ع.نی بخور نمیری...
سانامی:: تورو نمیخورم
بعد سانامی دووید رفت تو اتاق...
یانگم:: یروز سم ک دادمت خوردی دلم خنک میشه حرومی...
سانامی:: حققق..حق ه..هرچی میکشم از دست جیمینههه😭همش تحقیر میشم کتک میخورم سرکوفت بهم میزنن...دیگه بسهههه
سانامی از جیمین عصبی بود ک چرا باید الان ترکش کنه و بره
دیگه داشت تصمیم میگرفت ک همچیو ب جیمین تو پیام بگه...
..............................................................................
یانگم:: اون نور افکنو اونور نصب کن
بومگیو:: هلووووو
یانگم:: این کدوم خریه
بومگیو:: هواریوووو
یانگم:: درست بنال
بومگیو:: داوشه سانامی جونم
یانگم:: عاااااوووو تو همون اوسکل اون شبی حِح،مطمئنی مثل دوست و داداششی؟!😏
بومگیو:: آره 😐
یانگم:: تو اتاق بالاس...
بومگیو بدون حرف رفت سمت اتاق سانامی و در زد
سانامی بله ای گفت ک بومگیو رفت داخل
سانامی:: بومگیوووو
سانامی پرید تو بغل بومگیو
بومگیو تعجب کرده بود...
سانامی:: خیلیه ک نیاز ب بغل دارم...
بومگیو:: خودمو بغل کن تا شوهرت بیاد،،،یااااا گریه چراااا؟!
سانامی:: تو ک نمیدونی چی میشههه
سانامی از بومگیو جدا شد و رفت نشست رو تخت
بومگیو:: میدونم دلتنگشی،اما صبر داشته باش
سانامی:: وقتی بود همش تحقیرم میکرد،اذیتم میکرد کتکم میزد رنجم میداد..یکم ک اوکی شد رفت...الان وقتی نباشه دوباره اون اتفاقات میوفته...
بومگیو:: کدوم صگی بهت چیزی گفته؟!
سانامی:: ه..هیچی حقق..حق ع..عادیه
بومگیو:: بگو
سانامی:: بومگیو بس کن حوصله بحس ندارم
بومگیو:: خیلی خب داد نزن اوکی اصن بمنچه
بعدش بومگیو پاشد و رفت...
سانامی:: نهه قهر کردددد😭
یانگم تو سالن بود ک دید بومگیو ناراحت و عصبی رفت...
زیر لب گفت...
یانگم:: آخی حتما دختره این بار بش نداد...
#dasam
اصکی ممنوع❌❌❌❌
پارت۲۸💜
ددی💜 شوگره💜 اجباریه من 💜
صبح شده بود و سانامی از خواب بیدار شده بود و از اتاق زد بیرون
همینجوری ک چشاشو میمالوند و خمیازه میکشید اومد پایین دید تو عمارت یکم شلوغه...
سانامی:: چ.. چخبره؟!
یانگم:: به به پرنسس!بیدار شدن بلاخره
سانامی:: میگم چرا ریخت و پاش....
یانگم:: هیچی امشب پارتی داریم
سانامی:: کجا؟!
یانگم:: اینجا...عااام دادم امادش کنن واسه شب
سانامی:: با اجازه کی؟!
یانگم:: هیشکی..ن نههه با اجازه خودم
سانامی:: غلط کردی
یانگم جلو رفت و ب چشمای سانامی زل زد...
یانگم:: هی میخام آدم فرضت کنم!
سانامی:: ص.گ فرض کن بیبینمت گدا
یانگم موهای سانامی رو گرفت و کشوندش سمت خودش
یانگم:: نزار ب خاک سیاه بنشونمت!
سانامی محکم پسش زد و داد زد...
سانامی:: مالک بعدی همه دارایی جیمین منم اینجا حرف حرفه منه،اینو تو ذهنتون فرو کنین... زنیکه ج.ن.ده و ال.دن.گی مثل تو حق نداره تو روم زر زر کنه
حدتو ب عنوان نوکر من بدون وگرنه میدم زبونتو ببرن
یانگم:: واح واح ترسیدم! بابا گمشو بزار باد بیاد
یانگم زد زیر سانامی و رفت سمت آشپزخونه
یانگم:: گمشو بیا یه ع.نی بخور نمیری...
سانامی:: تورو نمیخورم
بعد سانامی دووید رفت تو اتاق...
یانگم:: یروز سم ک دادمت خوردی دلم خنک میشه حرومی...
سانامی:: حققق..حق ه..هرچی میکشم از دست جیمینههه😭همش تحقیر میشم کتک میخورم سرکوفت بهم میزنن...دیگه بسهههه
سانامی از جیمین عصبی بود ک چرا باید الان ترکش کنه و بره
دیگه داشت تصمیم میگرفت ک همچیو ب جیمین تو پیام بگه...
..............................................................................
یانگم:: اون نور افکنو اونور نصب کن
بومگیو:: هلووووو
یانگم:: این کدوم خریه
بومگیو:: هواریوووو
یانگم:: درست بنال
بومگیو:: داوشه سانامی جونم
یانگم:: عاااااوووو تو همون اوسکل اون شبی حِح،مطمئنی مثل دوست و داداششی؟!😏
بومگیو:: آره 😐
یانگم:: تو اتاق بالاس...
بومگیو بدون حرف رفت سمت اتاق سانامی و در زد
سانامی بله ای گفت ک بومگیو رفت داخل
سانامی:: بومگیوووو
سانامی پرید تو بغل بومگیو
بومگیو تعجب کرده بود...
سانامی:: خیلیه ک نیاز ب بغل دارم...
بومگیو:: خودمو بغل کن تا شوهرت بیاد،،،یااااا گریه چراااا؟!
سانامی:: تو ک نمیدونی چی میشههه
سانامی از بومگیو جدا شد و رفت نشست رو تخت
بومگیو:: میدونم دلتنگشی،اما صبر داشته باش
سانامی:: وقتی بود همش تحقیرم میکرد،اذیتم میکرد کتکم میزد رنجم میداد..یکم ک اوکی شد رفت...الان وقتی نباشه دوباره اون اتفاقات میوفته...
بومگیو:: کدوم صگی بهت چیزی گفته؟!
سانامی:: ه..هیچی حقق..حق ع..عادیه
بومگیو:: بگو
سانامی:: بومگیو بس کن حوصله بحس ندارم
بومگیو:: خیلی خب داد نزن اوکی اصن بمنچه
بعدش بومگیو پاشد و رفت...
سانامی:: نهه قهر کردددد😭
یانگم تو سالن بود ک دید بومگیو ناراحت و عصبی رفت...
زیر لب گفت...
یانگم:: آخی حتما دختره این بار بش نداد...
#dasam
اصکی ممنوع❌❌❌❌
۴۸.۱k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.