صبوری نیز راه گریه را بر من نمی گیرد

صبوری نیز راه گریه را بر من نمی گیرد
کسی راه مسافر را دم رفتن نمی گیرد

مرا آن گونه می خواهی که می خواهی، چه می خواهی؟
غباری را که توفان نیز بر دامن نمی گیرد؟

تو در هر جامه ای باشی به هر تقدیر زیبایی
کسی که اهل دل باشد سراغ تن نمیگیرد

من از ترس جدایی حرف هایم را نخواهم خورد
صدای کوه زیر بارش بهمن نمی گیرد

امان از دل که می گوید بزن بر طبل رسوایی!
ولی دیوانگی های مرا گردن نمی گیرد

مرا چون دیگران دلخوش به تنهایی مکن ای عشق!
که تنهایی در این دنیا تو را از من نمی گیرد...


#محمدحسن_جمشیدی
دیدگاه ها (۲)

مرا افسون خود کرده است آن چشم سیه کارتنکن با من جفا کاری که ...

ای که با من لحظه ای هستی و عمری نیستیبی تو تاریکم، بیا و روش...

ای روزگار! با دل من جنگ می کنیلب را ز خون سرخ دلم رنگ می کنی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط