پارت بیست و ششم کیوت جذاب
پارت بیست و ششم کیوت جذاب
.............................
یهو دیدیم همه دست زدن خجالت کشیدم و رفتم تو دشویی لپام قرمز شده بود که دیدم در باز شد و سوجین و یونا اومدن داخل فکر میکردم الان قراره از دستم عصبانی باشن بخاطر کاری که کردم ولی اثمدن منو بغل کردن و گفتن
سوجین و یونا: مرسییییی ات جونمممم ( همزمان )
ات: چرا؟( با تعجب )
سوجین: جین بهم درخواست داد
یونا: یونگی هم به من
ات: ناموصنننننننن!؟
یونا و سوجین: اهوممم
ات: مبارکههههههه
یونا: خب دیگه بریم یونگی نگرانم میشه
سوجین و ات:( خنده )
رفتیم بیرون که دیدیم رسیدیم و همه پیاده شدن و دیدیم جیمین و یونگیو جین با عصبانیت نگامون میکنن
یونا: چیزی شده؟
سوجین: چرا اینجوری نگامون میکنین
ات: چشاتون در نیومد؟
جیمین: واقعا متاسفم ( با گریه از اتوبوس پیاده شد )
جین: نمیدونم چی بگم واقعا که ( اینم با گریه )
یونگی: میزاشتی یه روز بگذره حداقل ( پوکر فیس )
و هر سه تاشون رفتن بیرون
ات: اینا چشون بود
سوجین: نمیفهمم چرا اینجوری کردن
یونا: نمیدو....
یهو لیندا و لونا و بورام وارد شد ایش ( بچه ها لیندا اکس جیمینه و لونا هم اکس یونگی و بورام اکس جین )
لیندا: به به ببین کی اینجاس سلطان قلب جیمین
ات: هی حواست به حرف زدنت باشه حق نداری جیمین صداش کنی باید اقای پارک صداش کنی چون هیچ نسبتی ندارین باهم
یونا: لونا ی عوضی خودم میکشمتتتت و یونا به لونا حمله کرد
سوجین هم طاقت نیورد و رفت و زد زیر گوش بورام و شروع کردن به دعوا و ات هم رفت و مشت زد تو صورت لیندا
ات: به نظرم صورتت اینجوری بهتره
لیندا و بورام و لونا روی زمین افتاده بودن و از درد به خودشون میپیچیدن که یهو.....
خماریییییی ❤️
شرط: نداره الان میزارم ❤️
چقد من ادمین خوبیم 😌😂
نظرتون چیه پوستر رو عوض کنم...؟)
.............................
یهو دیدیم همه دست زدن خجالت کشیدم و رفتم تو دشویی لپام قرمز شده بود که دیدم در باز شد و سوجین و یونا اومدن داخل فکر میکردم الان قراره از دستم عصبانی باشن بخاطر کاری که کردم ولی اثمدن منو بغل کردن و گفتن
سوجین و یونا: مرسییییی ات جونمممم ( همزمان )
ات: چرا؟( با تعجب )
سوجین: جین بهم درخواست داد
یونا: یونگی هم به من
ات: ناموصنننننننن!؟
یونا و سوجین: اهوممم
ات: مبارکههههههه
یونا: خب دیگه بریم یونگی نگرانم میشه
سوجین و ات:( خنده )
رفتیم بیرون که دیدیم رسیدیم و همه پیاده شدن و دیدیم جیمین و یونگیو جین با عصبانیت نگامون میکنن
یونا: چیزی شده؟
سوجین: چرا اینجوری نگامون میکنین
ات: چشاتون در نیومد؟
جیمین: واقعا متاسفم ( با گریه از اتوبوس پیاده شد )
جین: نمیدونم چی بگم واقعا که ( اینم با گریه )
یونگی: میزاشتی یه روز بگذره حداقل ( پوکر فیس )
و هر سه تاشون رفتن بیرون
ات: اینا چشون بود
سوجین: نمیفهمم چرا اینجوری کردن
یونا: نمیدو....
یهو لیندا و لونا و بورام وارد شد ایش ( بچه ها لیندا اکس جیمینه و لونا هم اکس یونگی و بورام اکس جین )
لیندا: به به ببین کی اینجاس سلطان قلب جیمین
ات: هی حواست به حرف زدنت باشه حق نداری جیمین صداش کنی باید اقای پارک صداش کنی چون هیچ نسبتی ندارین باهم
یونا: لونا ی عوضی خودم میکشمتتتت و یونا به لونا حمله کرد
سوجین هم طاقت نیورد و رفت و زد زیر گوش بورام و شروع کردن به دعوا و ات هم رفت و مشت زد تو صورت لیندا
ات: به نظرم صورتت اینجوری بهتره
لیندا و بورام و لونا روی زمین افتاده بودن و از درد به خودشون میپیچیدن که یهو.....
خماریییییی ❤️
شرط: نداره الان میزارم ❤️
چقد من ادمین خوبیم 😌😂
نظرتون چیه پوستر رو عوض کنم...؟)
۳.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.