پارت بیست و جهارم کیوت جذاب
پارت بیست و جهارم کیوت جذاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جیمین: خب دیگه من بنظرم برم
ات: کجا؟
جیمین: خونم دیگه
هرچقدر اصرار کردم نموند پس تا دم در همراهیش کردم داشتیم میرفتیم به سمت در که مامانم گفت
مامان ات: کجا؟
جیمین: امم خاله جان من دیکه رفع زحمت کنم
مامان ات: حتی فکرشم نکن که بزارم بری پسرم
جیمین: اخه مادر جان....
ات: عهههه جیمین لطفا بمون دیگههه
جیمین: باشه عسلم
ات: هورااااا
و میپره بغل جیمین
و میرن میخوابن
فردا صبح *
مامان ات: اتتتتت جیمین پسرم بیدار شینـ
ات: چی شده ( خوابالو )
مامان ات: دیرتون میشه ها مکه نمیخاید برید اردو
ات: هیییییی خاک بسرم دیر میشه جیمین جیمیننننن ( در حالی که نشسته روی شمم جیمین )
جیمین: باشه بیدار شدم
رفتن و حاضر شدن و وسایل هارو برداشتن و رفتن دنبال سوجین و بعدس هم دنبال یونا و رفتن مدرسه
ات ویو *
رفتیم داخل مدرسه که دیدیم همه هستن و یهو یونگی و جین اومدن و سلام کردن واااای باورم نمیشد یونا با خجالت داشت یونگی رو نکا میکرد و جین و سوجین هم با عشق همو نگاه میکردن که گفتم
ات: ایششش بسه بیاین بریم همه دارن سوار میشن و اکیپی رفتیم کنار هم نشستیم و صندلی ها دو نفره بود پس یونا و جین پیش هم و یونگی و سوجین هم کنار هم و منو جیمین هم پیش هم اما یچزی درست نبود
یونا عاشق یونگیه پس جرا پیش جین نشسته اهااااا فهمیدم حتما......
خمارییییی ❤️
شرط: نداره فردا میزارم ❤️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جیمین: خب دیگه من بنظرم برم
ات: کجا؟
جیمین: خونم دیگه
هرچقدر اصرار کردم نموند پس تا دم در همراهیش کردم داشتیم میرفتیم به سمت در که مامانم گفت
مامان ات: کجا؟
جیمین: امم خاله جان من دیکه رفع زحمت کنم
مامان ات: حتی فکرشم نکن که بزارم بری پسرم
جیمین: اخه مادر جان....
ات: عهههه جیمین لطفا بمون دیگههه
جیمین: باشه عسلم
ات: هورااااا
و میپره بغل جیمین
و میرن میخوابن
فردا صبح *
مامان ات: اتتتتت جیمین پسرم بیدار شینـ
ات: چی شده ( خوابالو )
مامان ات: دیرتون میشه ها مکه نمیخاید برید اردو
ات: هیییییی خاک بسرم دیر میشه جیمین جیمیننننن ( در حالی که نشسته روی شمم جیمین )
جیمین: باشه بیدار شدم
رفتن و حاضر شدن و وسایل هارو برداشتن و رفتن دنبال سوجین و بعدس هم دنبال یونا و رفتن مدرسه
ات ویو *
رفتیم داخل مدرسه که دیدیم همه هستن و یهو یونگی و جین اومدن و سلام کردن واااای باورم نمیشد یونا با خجالت داشت یونگی رو نکا میکرد و جین و سوجین هم با عشق همو نگاه میکردن که گفتم
ات: ایششش بسه بیاین بریم همه دارن سوار میشن و اکیپی رفتیم کنار هم نشستیم و صندلی ها دو نفره بود پس یونا و جین پیش هم و یونگی و سوجین هم کنار هم و منو جیمین هم پیش هم اما یچزی درست نبود
یونا عاشق یونگیه پس جرا پیش جین نشسته اهااااا فهمیدم حتما......
خمارییییی ❤️
شرط: نداره فردا میزارم ❤️
۲.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.