تاوان انتخاب (پارت۴)

=دختری بین این جمعیت وایساده که منو عاشق خودش کرده، یه لباس کاراملی پوشیده که دقیقا به رنگ چشماشه
امشب می‌خوام خبر نامزدیم رو اعلام کنم.

پچ پچ ها تو جمعیت اوج گرفت. مثل اینکه هیچ کس انتظارشو نداشت.
جونگ کوک با عصبانیت به تهیونگ خیره شده بود. نمی‌خواست اولین وارث این خانواده از تهیونگ باشه.

وقتی به آقای کیم و خانم جئون نگاه کردم، هر دو لبخند رضایتمندی به لب داشتن.

=می‌خوام صداش کنم و ازش بخوام بیاد اینجا کنارم وایسه.

همه جمعیت تو شوک بودن.
تا اینکه اون اتفاق غیر منتظره افتاد.
نگاه ار/باب کیم روی من قفل شد. همه به جایی که اون خیره شده بود برگشتن. یعنی به طرف من!
خیلی معذب بودم
همه داشتن نگام می کردن.
مدام تو ذهنم به این فکر کردم «الان اینجا چه خبره!!؟؟؟»

=کیم ا.ت، بیا جلو، عزیزم بیا کنارم وایسا.
اون لحظه ضربان قلبم رفته بود رو هزار.
اصلا نمی تونستم موقعیت رو درک کنم....
اصلاااا انتظارشو نداشتم.
حتی تو خوابمم آنقدر رویا پرداز نبودم.
+دیوونه شدم آره.. دیگه رسما رد دادم.. من چمه وای...
همون لحظه نگاهم به ار/باب جئون افتاد.
دهنش از تعجب باز مونده بود.
ولی وقتی ترسو تو چشام دید، پوزخند مطمئنی زد.
اومدم به طرف و توجه جمعیت رو به خودش جلب کرد.
_زن داداش بسه ناز نکن..
و از مچ دستم گرفت.
منو کشون کشون به سکویی که ار/باب کیم وایساده بود برد.
ار/باب کیم دستمو گرفت.
و دستشو انداخت دور گردنم...
اون شب، به سختی گذشت.....
من فقط باهاشون همکاری کردم و منتظر بودم بعداً توضیحات شون رو بشنوم.

#فیک_کوک #فیک_تهیونگ #بی_تی_اس #جونگ_کوک #فیکیشن
دیدگاه ها (۵)

تاوان انتخاب (پارت۵)

تاوان انتخاب(پارت۶)

تاوان انتخاب (پارت۳)

تاوان انتخاب (پارت۲)

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط