فیک کور پارت۲۲
ا/ت:سلام اره رسیدم.مرسی بابت امشب از بقیه هم از طرف من تشکر کن.
جیمین:باشه،پس استراحت کن،فردا میام دنبالت،موتور داری؟
ا/ت:چی؟
جیمین:موتور داری؟
ا/ت:اره دارم،بلدم.
جیمین:خوبه پس بای.
ا/ت:چرا پرسیدی؟
جیمین قطع میکنه.
ا/ت:الو...الو،ای خدا از دست این!
ا/ت میره لباس میپوشه تا بره یکم قدم بزنه.
ا/ت توراه با خودش صحبت میکنه و فکر میکنه.
ا/ت:چرا انگشتر شوگا توی یه مخفیگاه دیگه ی غیر از این مخفیگاه که باهمن بود؟نکنه!...یعنی ممکنه که اون دانو کشته باشه؟اخه برای چی باید اونو بکشه مگه دوست صمیمی هم نبودن...باید بفهمم.
ا/ت یکم قدم میزنه و بعد بر میگرده خونه تا یکم فیلم ببینه.
ا/ت روی مبل دراز کشیده و روش پتو هستش که یهو برقا میره.
ا/ت:ای وای دوباره برقا رفت!
که یهو یه صدا میاد،صدای شکستن یه چیزی.
ا/ت:کی اونجاس؟کسی اونجاس؟
ا/ت چراغ قوش روی میز ناهار خوری بود و میترسید که بره برش داره پس گوشیشو در میاره و زنگ میزنه به پلیس.
مکالمه.
پلیس:سلام اداره ی پلیس بفرمایید.
که یهو ا/ت صدای وا کردن در میشنوه.
ا/ت:سلام...من مامور ا/تم یکی تو خونس!(با ترس.)
پلیس:خانم ا/ت شمایید؟
ا/ت:اره دیگه!لطفا...لطفا سریع بیاین.
پلیس:باشه الان خودمونو میرسونیم!فقط شما الان کجایید؟
ا/ت:من همون خونه ی که برای ماموریت قرار بود بگیرم بیاید اینجا فقط سریع.
پایان مکالمه.
ا/ت پتو میکشه روی خودش و با چراغ قوه زیر پتورو برای خودش روشن میکنه که دوباره یه صدا میاد،این دفعه صدای کشیده شدن چاقو به دیوار.ا/ت پتورو محکم میگیره که یه صدای میگه.
صدا:بیا...بیا بیرون.
اون صدا شبیه صدای یه ادم نبود انگار یه هیولا بگه چون خیلی نازک و همراه باجیع بود.که یهو صدای اژیر پلیس ها میاد و کسی که توی خونه ی ا/ت بود فرار میکنه.
پلیس ها درو میشکونن و میرن تو.
پلیس ها:دستا بالا.
ا/ت از زیر پتو با صورتی پر از اشک میاد بیرون.
ا/ت:سلام.
که یهو ا/ت میزنه زیر گریه.پلیس ها خونه ی ا/ت رو میگردن جز یه ظرف شکسته و یه درباز و خراش های که با چاقو روی دیوار ایجاد شده چیزی دیگه ی پیدا نمیکنن.
یکی از پلیس ها که خانم بود با ا/ت صحبت میکنه و ا/تو اروم میکنه.
خانم پلیس:ا/ت چیزی نیست باشه اون رفته و الان تو پیش ما هستی جات امنه.
ا/ت میلرزه و گریه میکنه.
بقیه اش توی پست بعد😞
لایک کنید دیگه🥰
جیمین:باشه،پس استراحت کن،فردا میام دنبالت،موتور داری؟
ا/ت:چی؟
جیمین:موتور داری؟
ا/ت:اره دارم،بلدم.
جیمین:خوبه پس بای.
ا/ت:چرا پرسیدی؟
جیمین قطع میکنه.
ا/ت:الو...الو،ای خدا از دست این!
ا/ت میره لباس میپوشه تا بره یکم قدم بزنه.
ا/ت توراه با خودش صحبت میکنه و فکر میکنه.
ا/ت:چرا انگشتر شوگا توی یه مخفیگاه دیگه ی غیر از این مخفیگاه که باهمن بود؟نکنه!...یعنی ممکنه که اون دانو کشته باشه؟اخه برای چی باید اونو بکشه مگه دوست صمیمی هم نبودن...باید بفهمم.
ا/ت یکم قدم میزنه و بعد بر میگرده خونه تا یکم فیلم ببینه.
ا/ت روی مبل دراز کشیده و روش پتو هستش که یهو برقا میره.
ا/ت:ای وای دوباره برقا رفت!
که یهو یه صدا میاد،صدای شکستن یه چیزی.
ا/ت:کی اونجاس؟کسی اونجاس؟
ا/ت چراغ قوش روی میز ناهار خوری بود و میترسید که بره برش داره پس گوشیشو در میاره و زنگ میزنه به پلیس.
مکالمه.
پلیس:سلام اداره ی پلیس بفرمایید.
که یهو ا/ت صدای وا کردن در میشنوه.
ا/ت:سلام...من مامور ا/تم یکی تو خونس!(با ترس.)
پلیس:خانم ا/ت شمایید؟
ا/ت:اره دیگه!لطفا...لطفا سریع بیاین.
پلیس:باشه الان خودمونو میرسونیم!فقط شما الان کجایید؟
ا/ت:من همون خونه ی که برای ماموریت قرار بود بگیرم بیاید اینجا فقط سریع.
پایان مکالمه.
ا/ت پتو میکشه روی خودش و با چراغ قوه زیر پتورو برای خودش روشن میکنه که دوباره یه صدا میاد،این دفعه صدای کشیده شدن چاقو به دیوار.ا/ت پتورو محکم میگیره که یه صدای میگه.
صدا:بیا...بیا بیرون.
اون صدا شبیه صدای یه ادم نبود انگار یه هیولا بگه چون خیلی نازک و همراه باجیع بود.که یهو صدای اژیر پلیس ها میاد و کسی که توی خونه ی ا/ت بود فرار میکنه.
پلیس ها درو میشکونن و میرن تو.
پلیس ها:دستا بالا.
ا/ت از زیر پتو با صورتی پر از اشک میاد بیرون.
ا/ت:سلام.
که یهو ا/ت میزنه زیر گریه.پلیس ها خونه ی ا/ت رو میگردن جز یه ظرف شکسته و یه درباز و خراش های که با چاقو روی دیوار ایجاد شده چیزی دیگه ی پیدا نمیکنن.
یکی از پلیس ها که خانم بود با ا/ت صحبت میکنه و ا/تو اروم میکنه.
خانم پلیس:ا/ت چیزی نیست باشه اون رفته و الان تو پیش ما هستی جات امنه.
ا/ت میلرزه و گریه میکنه.
بقیه اش توی پست بعد😞
لایک کنید دیگه🥰
۸.۶k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.