فیک کور پارت۲۲
ا/ت:باشه پس مرسی.
شوگا میزه حاضر میشه که با خودش صحبت میکنه.
شوگا:ا/ت خیلی شبیه دانه،فکر کنم مامور باشه.نه نه،چون فقط کنجکاوه که مامور نیست تازه دوست جیمینه،اما به هر حال باید ادرسشو بدونم و ازش اطلاعات بدست بیارم،فقط محض اطمینان.
شوگا داشت همون جوری که با خودش حرف میزد و لبالسشو عوض میکرد یهو جیمین میاد داخل اتاق.
جیمین:با کی حرف میزدی؟
شوگا:با خودم.میشنیدی؟
جیمین:نه فقط اطمینانو شنیدم.
شوگا:اهان.
جیمین:خوب زودتر لباستو بپوش یونگ منتظره.
شوگا:باشه باشه الان.
جیمین میره از اتاق بیرون.
شوگا:اخیش نشنید.
شوگاهم از اتاق میاد بیرون.
ا/ت:بیریم؟
شوگا:بریم.
ا/ت:خداحافظ همگی.
همه:خداحافظ.
شوگا:بفرمایید.(در رو براش باز میکنه.)
ا/ت:مرسی.
از مخفیگاه میان بیرون و باهم میرن توی کوچه ی بقلی.
ا/ت:شوگا کجا میریم؟
شوگا:ماشین اینجاست...ایناهاش.
ا/ت:وای چقدر خوشگله.
شوگا:مرسی.
شوگا سوار ماشین میشه و ا/ت هم میشنه تو ماشین.
شوگا:خوب خانم یونگ خونتون کجاست.
ا/ت ادرسو میده و راه میافتن.
شوگا:شما شغلتون چیه؟
ا/ت:من قاتلم.
شوگا:شغله جالبی داری.
ا/ت:اره.
ا/ت:فقط یه چیزی.
شوگا:چه چیزی؟
ا/ت:میخواستم بدونم که چرا موادا نبود یعنی کی اونارو برداشته؟
شوگا:نمیدونم.
ا/ت:اهان مرسی.
شوگا:رسیدم...خداحافظ.
ا/ت:خداحافظ.
ا/ت پیاده میشه و میره و شوگا تو ماشین یکم میشینه و فکر میکنه که تلفونش زنگ میخوره،وی بود.
مکالمه.
شوگا:سلام،چیه؟
وی:سلام یونگو رسوندی؟
شوگا:اره.
وی:توراه یکم خوارکی بخر بیا.
شوگا:باشه.
پایان مکالمه.
ا/ت میره و لباسشو عوض میکنه و میاد میشینه به نودل میخوره و بقیه ی مدارکی که دختر بچه بهش داد بودو میبینه.
ا/ت:این سند این خونس،این عکسه چیه؟
یه عکس قدیمه از یه مخفیگاه دیگس.
ا/ت:اَه دیده نمیشه که.این انگشتری که تو ی این عکسش برام اشناس...اهان دست شوگا بود!ولی...ولی اینجا کجاست؟
ا/ت مشغول خوردن نودل و دیدن عکس بود که گوشیش زنگ میخوره،جیمین بود.
مکالمه.
ا/ت:بله؟
جیمین:سلام یونگ رسیدی؟
بچه ها بقیه اش پست بعدیه،انقدر براتون زیاد مینویسم باید دوتا پست بزارم🤣
خدای لایک نداره انقدر براتون زحمت میکشم🥺😍
شوگا میزه حاضر میشه که با خودش صحبت میکنه.
شوگا:ا/ت خیلی شبیه دانه،فکر کنم مامور باشه.نه نه،چون فقط کنجکاوه که مامور نیست تازه دوست جیمینه،اما به هر حال باید ادرسشو بدونم و ازش اطلاعات بدست بیارم،فقط محض اطمینان.
شوگا داشت همون جوری که با خودش حرف میزد و لبالسشو عوض میکرد یهو جیمین میاد داخل اتاق.
جیمین:با کی حرف میزدی؟
شوگا:با خودم.میشنیدی؟
جیمین:نه فقط اطمینانو شنیدم.
شوگا:اهان.
جیمین:خوب زودتر لباستو بپوش یونگ منتظره.
شوگا:باشه باشه الان.
جیمین میره از اتاق بیرون.
شوگا:اخیش نشنید.
شوگاهم از اتاق میاد بیرون.
ا/ت:بیریم؟
شوگا:بریم.
ا/ت:خداحافظ همگی.
همه:خداحافظ.
شوگا:بفرمایید.(در رو براش باز میکنه.)
ا/ت:مرسی.
از مخفیگاه میان بیرون و باهم میرن توی کوچه ی بقلی.
ا/ت:شوگا کجا میریم؟
شوگا:ماشین اینجاست...ایناهاش.
ا/ت:وای چقدر خوشگله.
شوگا:مرسی.
شوگا سوار ماشین میشه و ا/ت هم میشنه تو ماشین.
شوگا:خوب خانم یونگ خونتون کجاست.
ا/ت ادرسو میده و راه میافتن.
شوگا:شما شغلتون چیه؟
ا/ت:من قاتلم.
شوگا:شغله جالبی داری.
ا/ت:اره.
ا/ت:فقط یه چیزی.
شوگا:چه چیزی؟
ا/ت:میخواستم بدونم که چرا موادا نبود یعنی کی اونارو برداشته؟
شوگا:نمیدونم.
ا/ت:اهان مرسی.
شوگا:رسیدم...خداحافظ.
ا/ت:خداحافظ.
ا/ت پیاده میشه و میره و شوگا تو ماشین یکم میشینه و فکر میکنه که تلفونش زنگ میخوره،وی بود.
مکالمه.
شوگا:سلام،چیه؟
وی:سلام یونگو رسوندی؟
شوگا:اره.
وی:توراه یکم خوارکی بخر بیا.
شوگا:باشه.
پایان مکالمه.
ا/ت میره و لباسشو عوض میکنه و میاد میشینه به نودل میخوره و بقیه ی مدارکی که دختر بچه بهش داد بودو میبینه.
ا/ت:این سند این خونس،این عکسه چیه؟
یه عکس قدیمه از یه مخفیگاه دیگس.
ا/ت:اَه دیده نمیشه که.این انگشتری که تو ی این عکسش برام اشناس...اهان دست شوگا بود!ولی...ولی اینجا کجاست؟
ا/ت مشغول خوردن نودل و دیدن عکس بود که گوشیش زنگ میخوره،جیمین بود.
مکالمه.
ا/ت:بله؟
جیمین:سلام یونگ رسیدی؟
بچه ها بقیه اش پست بعدیه،انقدر براتون زیاد مینویسم باید دوتا پست بزارم🤣
خدای لایک نداره انقدر براتون زحمت میکشم🥺😍
۳.۶k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.