چشمان تو اعتنایی به فاصله ندارند.
چشمان تو اعتنایی به فاصله ندارند.
زمین برای تو تیلهی کوچکیست
که میتوانی به بازیگوشی ِ سبابه، سرگردانیاش را دو چندان کنی.
و آسمان، شیروانی بلندیست، لمیده به شیب ملایم شانههایت.
همیناست که هرچقدر دور شوی،
فکر میکنی یک وجب آنطرفتر ایستادهای.
داری اقیانوس را دور ساقهایت طواف میدهی.
نشانیات را برای ماهیها،
با انگشتهایت روی ماسه کف اقیانوس مینویسی: ماه.
به من لبخند میزنی. برایم دست تکان میدهی.
من اما آنطرف نقشهام، و میتوانم وقتی نیستی،
در لیوان آب کنار تخت تو غرق شوم.
رد زخمی روی زانوی توست.
یادگار قرون ماضی.
ای جدا مانده از جمع اساطیر!
من اما زخم نیستم که همواره زیبایی تو را مشایعت کنم.
من اتفاقم...
و اگر تو نباشی، در هیچ تقدیری رقم نمیخورم.
بازگرد! با اقلیم گرمسیری آغوشَت
وقفهی کوچکی میان من و مرگ باش
جغرافیایی که به اختصار "وطن" بنامم
"چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیمتر نبوده است"
بیا و لبها را مرکّب و، بوسه را شعر کن
تا کلماتم مزّین به ماه تو باشند.
ای انگشتهایت، شفاعت ِ شکوفه در برف.
بیا و روبروی آینه، رنگآمیزی پاییز را ادامه بده
تا فصول، از انعکاس تصویر تو لحن بگیرند.
بیا و سه بار زیر لب بگو: کوه
و بِدَم دور سرم
- برای خود
تکیهگاهی بساز، بلند -
و گوش کن
که نام تو را
تکرار میکنم .
زمین برای تو تیلهی کوچکیست
که میتوانی به بازیگوشی ِ سبابه، سرگردانیاش را دو چندان کنی.
و آسمان، شیروانی بلندیست، لمیده به شیب ملایم شانههایت.
همیناست که هرچقدر دور شوی،
فکر میکنی یک وجب آنطرفتر ایستادهای.
داری اقیانوس را دور ساقهایت طواف میدهی.
نشانیات را برای ماهیها،
با انگشتهایت روی ماسه کف اقیانوس مینویسی: ماه.
به من لبخند میزنی. برایم دست تکان میدهی.
من اما آنطرف نقشهام، و میتوانم وقتی نیستی،
در لیوان آب کنار تخت تو غرق شوم.
رد زخمی روی زانوی توست.
یادگار قرون ماضی.
ای جدا مانده از جمع اساطیر!
من اما زخم نیستم که همواره زیبایی تو را مشایعت کنم.
من اتفاقم...
و اگر تو نباشی، در هیچ تقدیری رقم نمیخورم.
بازگرد! با اقلیم گرمسیری آغوشَت
وقفهی کوچکی میان من و مرگ باش
جغرافیایی که به اختصار "وطن" بنامم
"چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیمتر نبوده است"
بیا و لبها را مرکّب و، بوسه را شعر کن
تا کلماتم مزّین به ماه تو باشند.
ای انگشتهایت، شفاعت ِ شکوفه در برف.
بیا و روبروی آینه، رنگآمیزی پاییز را ادامه بده
تا فصول، از انعکاس تصویر تو لحن بگیرند.
بیا و سه بار زیر لب بگو: کوه
و بِدَم دور سرم
- برای خود
تکیهگاهی بساز، بلند -
و گوش کن
که نام تو را
تکرار میکنم .
۹۶.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.