پارت بیست یک غریبه آشنا
#پارت_بیست_یک #غریبه_آشنا
بکهبون:
تمرین تموم شد، درسته خسته شده بودم ولی دلم میخواست برم پیش ئونسو میبنمش خستگی یادم میره...رفتم لباسمو عوض کردم...مبایلمو برداشتم...درحالی که داشتم میرفتم بیرون دنبال شماره ئونسو میگشتم زنگ بزنم بهش حاضر شه... زنگ زدم...جواب نداد...دوباره زنگ زدم جواب نداد...چرا حواب نمیده...شماره خونشونو گریفتم...بازم جواب نداد...چرا جواب نمیده نکنه حالش بد شده....پامو گذاشتم رو گاز با سرعت تمام میرفتم...دلم آشوبه...نگرانشم...رسیدم در خونه...زنگو زدم....جواب نمیده
-اههه لعنتییی
محکم در زوم و دستمو گذاشتم رو زنگ...که درو باز کرد...قیافش خیلی آشفته بود ولی من عصبی شده بودم...
-دختره دیوننههه نمیگی من نگرانت میشمم چرا تلفنارو جواب نمیدی میدونی چقد در زدم کجاااییی پس مردم از نگرانی
یهو چشماش پرشد اشک،اشکاش ریخت
-براچی گریه میکنی آخهه تو
+چون دعوام میکنی
دستشو کشیم بغلش کردم در رو با پام بست و محکم تو بغلم فشارش دادم
- الهی من قربون چشمات بشم...گریه نکن زندگیم...آخه من دلم هزار راه رفت تا رسیدم اینجا...ببخشید عزیزم ببخشید دیگه گریه نکن...ببینمت نگام کن ببینم...اه اه لوس نشوو دیگههه...نگاش کن دماغش قرمز شده...حالا خانوم کجا بودن که متوجه زنگ زدن بنده نشدن...
با آستیناش اشکاشو پاک کرد
+حیاط پشتی
-چرا اونجا
+حوصلم سر رفت رفتم اونجا نفهمیدم زمان چجوری گذشت
-آها...حالا برو لباس بپوش بریم فقط جان بکهیون باز طولش ندی
+عههه نباید خوشگل باشم...دوست دختر یه خاننده معروفم هاا
-باشههه برووو دیگه
+ایشششش...غرغرو
چقد زود تغیرر حالت داد...خوشحال شد دوباره...ولی از قبل قیافش یه جوری بود گریه کرده بود...باید ازش بپرسم ببینم چیزی یادش اومده شاید...نشستم رو مبل منتظرش
کاری از نویسنده گروه:
@forough_wolf #exo_my_planet #Gharibeh_ashena #exo
بکهبون:
تمرین تموم شد، درسته خسته شده بودم ولی دلم میخواست برم پیش ئونسو میبنمش خستگی یادم میره...رفتم لباسمو عوض کردم...مبایلمو برداشتم...درحالی که داشتم میرفتم بیرون دنبال شماره ئونسو میگشتم زنگ بزنم بهش حاضر شه... زنگ زدم...جواب نداد...دوباره زنگ زدم جواب نداد...چرا حواب نمیده...شماره خونشونو گریفتم...بازم جواب نداد...چرا جواب نمیده نکنه حالش بد شده....پامو گذاشتم رو گاز با سرعت تمام میرفتم...دلم آشوبه...نگرانشم...رسیدم در خونه...زنگو زدم....جواب نمیده
-اههه لعنتییی
محکم در زوم و دستمو گذاشتم رو زنگ...که درو باز کرد...قیافش خیلی آشفته بود ولی من عصبی شده بودم...
-دختره دیوننههه نمیگی من نگرانت میشمم چرا تلفنارو جواب نمیدی میدونی چقد در زدم کجاااییی پس مردم از نگرانی
یهو چشماش پرشد اشک،اشکاش ریخت
-براچی گریه میکنی آخهه تو
+چون دعوام میکنی
دستشو کشیم بغلش کردم در رو با پام بست و محکم تو بغلم فشارش دادم
- الهی من قربون چشمات بشم...گریه نکن زندگیم...آخه من دلم هزار راه رفت تا رسیدم اینجا...ببخشید عزیزم ببخشید دیگه گریه نکن...ببینمت نگام کن ببینم...اه اه لوس نشوو دیگههه...نگاش کن دماغش قرمز شده...حالا خانوم کجا بودن که متوجه زنگ زدن بنده نشدن...
با آستیناش اشکاشو پاک کرد
+حیاط پشتی
-چرا اونجا
+حوصلم سر رفت رفتم اونجا نفهمیدم زمان چجوری گذشت
-آها...حالا برو لباس بپوش بریم فقط جان بکهیون باز طولش ندی
+عههه نباید خوشگل باشم...دوست دختر یه خاننده معروفم هاا
-باشههه برووو دیگه
+ایشششش...غرغرو
چقد زود تغیرر حالت داد...خوشحال شد دوباره...ولی از قبل قیافش یه جوری بود گریه کرده بود...باید ازش بپرسم ببینم چیزی یادش اومده شاید...نشستم رو مبل منتظرش
کاری از نویسنده گروه:
@forough_wolf #exo_my_planet #Gharibeh_ashena #exo
۵.۴k
۳۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.