پارت. 3
#پارت. 3
مثل همیشه با یه قیافه عصبانی جلو در منتظر بود
از حرکاتش خندم گرفته بود ولی انگار واقعا عصبی بود
کنارش وایسادم ک بدون حرف سوار ماشینم شد
بهش گفتم:
هانی خودم؟؟
گفت:
کوفت
وقتی اینو گفت فهمیدم اونقد اوضاع قرمز نیست
گفتم:
چیشده که دوست منگلم انقد تو همه؟؟
انگار بنزین ریخته باشی رو اتیش اونجوری شده بود
انگار از همه جاش دود بلند میشد
بهش گفتم:
آب بیارم؟
گفت:
برا چی؟
گفتم
بریزم روت خاموش شی
نتونستم جلو خندمو بگیرم و پق زدم زیر خنده
از حرصش کیفشو با تمام قدرتش کوبوند رو سرم
بین درد سرم خندم میگرفت و میخندیدم و هانی حرص میخورد
برگشتم رو بهش گفتم:
حرص نخور جوش میزنی ها میمونی رو دست مامان بابات میترشی
و دوباره خندیدم
این دفعه انگار واقعا ناراحت شد چون هیچی نگفت و برگشت ب طرف پنجره
منم تا اونجا چیزی نگفتم
وارد دانشگاه که شدیم یه جاخالی پیدا کردم
اومدم برم داخل که یه ماشین زود تر از من رفت داخل جاپارکم
جاپارک نازنینم برای من بودد نه برای این یارو که
به سختی خودمو یه جا دیگه جا کردم و با حرص از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ماشین اونا وقتی رسیدم به ماشینشون
از ماشینشون با یه ژست مثلا من خیلی شاخم پیاده شدن
رفتم سمتشو گفتم
اهای بچه زشته ندیدی این جاپارکه برا من بود.؟؟
خنده ی حرص دراری کرد و گفت
حالا برای منه
و رفت
خیلی حرصم گرفته بود
یه نگاه به ماشینش انداختم و یه فکری به سرم زد
تا به حال ندیده بودمش بچه های دانشگاه گفته بودن 2 نفری قراره انتقالی بگیرن بیان داشنگاه
حتما اینا همونان
مثل همیشه با یه قیافه عصبانی جلو در منتظر بود
از حرکاتش خندم گرفته بود ولی انگار واقعا عصبی بود
کنارش وایسادم ک بدون حرف سوار ماشینم شد
بهش گفتم:
هانی خودم؟؟
گفت:
کوفت
وقتی اینو گفت فهمیدم اونقد اوضاع قرمز نیست
گفتم:
چیشده که دوست منگلم انقد تو همه؟؟
انگار بنزین ریخته باشی رو اتیش اونجوری شده بود
انگار از همه جاش دود بلند میشد
بهش گفتم:
آب بیارم؟
گفت:
برا چی؟
گفتم
بریزم روت خاموش شی
نتونستم جلو خندمو بگیرم و پق زدم زیر خنده
از حرصش کیفشو با تمام قدرتش کوبوند رو سرم
بین درد سرم خندم میگرفت و میخندیدم و هانی حرص میخورد
برگشتم رو بهش گفتم:
حرص نخور جوش میزنی ها میمونی رو دست مامان بابات میترشی
و دوباره خندیدم
این دفعه انگار واقعا ناراحت شد چون هیچی نگفت و برگشت ب طرف پنجره
منم تا اونجا چیزی نگفتم
وارد دانشگاه که شدیم یه جاخالی پیدا کردم
اومدم برم داخل که یه ماشین زود تر از من رفت داخل جاپارکم
جاپارک نازنینم برای من بودد نه برای این یارو که
به سختی خودمو یه جا دیگه جا کردم و با حرص از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ماشین اونا وقتی رسیدم به ماشینشون
از ماشینشون با یه ژست مثلا من خیلی شاخم پیاده شدن
رفتم سمتشو گفتم
اهای بچه زشته ندیدی این جاپارکه برا من بود.؟؟
خنده ی حرص دراری کرد و گفت
حالا برای منه
و رفت
خیلی حرصم گرفته بود
یه نگاه به ماشینش انداختم و یه فکری به سرم زد
تا به حال ندیده بودمش بچه های دانشگاه گفته بودن 2 نفری قراره انتقالی بگیرن بیان داشنگاه
حتما اینا همونان
۲.۲k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.