🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_31
#طاها
از ماشین پیاده شدم خاستم یکم فکر کنم ببینم چکار باید بکنم چی میخوام از زندگی
ولی به هر چیزی و هر کسی که فکر میکردم ناخود آگاه فکرم میرفت سمت رها
اره خودشه !
من از زندگی هیچی جز رها نمیخام !رها شده جزئی از من بدون اینکه خودم بفهمم یا خودش بفهمه
داشتم از کنار طلا فروشی رد میشدم که نگاهم خرد به به ست حلقه در کنار سادگیش خیلی ناز بود ناخود آگاه تو دستای رها تصورش کردم رفتم داخل خیلی جذاب بود با خودم گفتم اگه قرار باشه. رها مال من باشه خب باید یه نشونی هم باشه دیگه واسه همین خریدمش و گفتم امشب باید تو دست رها باشه
از حلقه خیلی انرژی میگرفتم خیلی دوسش داشتم البته بخاطر وجود رهاس...♥️
#رها
در باز شد و شکیب و مبین اومدن تو طاها همراهشان نبود
گفتم:عع پس طاها کو
شکیب و مبین خنده ریزی کردن و گفتن :میاد میاد رها خانمی
یکم خجالت کشیدم احساس کردم اونام از یچیزایی خبر دارن
شکیب:خب تا طاها بیاد بیاین کارتون دارم
فریال :چیزی شده شکیب؟
شکیب: تقریبا
فریال :یا خدا چی شده
از فکر اینکه اتفاقی واسه طاها افتاده لرزه به بدنم افتاد
رها:اتفاقییی واسهههه طاهاااا افتاده؟؟؟
مبین :نه بابا چرا جناییش میکنین:/
شکیب:طاها حالش خوبه ولی قضیه مربوطه بهش
نازی:خب بگو دیگه جون به لب شدیم
شکیب :اوم خب همتون تقریبا طاها رو میشناسین میدونین چقد مغروره و به سادگی دل نمیبنده ولی...
فریال:ولی چی
مبین:طاها خان ما الان عاشق شده
بی اختیار چشام پر اشک شده 🥺طاها یعنی عاشق شده یعنی عشق من نابود شده؟؟؟؟
مبین خیره شد به من و گف :معشوقه طاها هم پیش ماس
یهو همه برگشتن به من نگاه کردن
وای باورم نمشدددد نه بابا شوخی گرفتن منو
اصن نمیتونستم باورکنم
پاشدم رفت اتاقم و بی اختیار اشک میریختم با خودم گفتم حتما فریال با شکیب گفته و اونا میخوام دستم بندازن ...
#فریال
شکیب:این چرا اینطور کرد
فریال:ولش کن بزار تنها باشه میگم شکیب
شکیب:جونم
فریال:جدی میگی ؟یعنی طاها هم عاشق رهاس؟
شکیب:هم؟
فریال:اوم شما که رفتین رها هم اعتراف کرد 🥺
صدای در اومد و همه از جا پریدن
ادامه دارد ... •📕❤•
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
#part_31
#طاها
از ماشین پیاده شدم خاستم یکم فکر کنم ببینم چکار باید بکنم چی میخوام از زندگی
ولی به هر چیزی و هر کسی که فکر میکردم ناخود آگاه فکرم میرفت سمت رها
اره خودشه !
من از زندگی هیچی جز رها نمیخام !رها شده جزئی از من بدون اینکه خودم بفهمم یا خودش بفهمه
داشتم از کنار طلا فروشی رد میشدم که نگاهم خرد به به ست حلقه در کنار سادگیش خیلی ناز بود ناخود آگاه تو دستای رها تصورش کردم رفتم داخل خیلی جذاب بود با خودم گفتم اگه قرار باشه. رها مال من باشه خب باید یه نشونی هم باشه دیگه واسه همین خریدمش و گفتم امشب باید تو دست رها باشه
از حلقه خیلی انرژی میگرفتم خیلی دوسش داشتم البته بخاطر وجود رهاس...♥️
#رها
در باز شد و شکیب و مبین اومدن تو طاها همراهشان نبود
گفتم:عع پس طاها کو
شکیب و مبین خنده ریزی کردن و گفتن :میاد میاد رها خانمی
یکم خجالت کشیدم احساس کردم اونام از یچیزایی خبر دارن
شکیب:خب تا طاها بیاد بیاین کارتون دارم
فریال :چیزی شده شکیب؟
شکیب: تقریبا
فریال :یا خدا چی شده
از فکر اینکه اتفاقی واسه طاها افتاده لرزه به بدنم افتاد
رها:اتفاقییی واسهههه طاهاااا افتاده؟؟؟
مبین :نه بابا چرا جناییش میکنین:/
شکیب:طاها حالش خوبه ولی قضیه مربوطه بهش
نازی:خب بگو دیگه جون به لب شدیم
شکیب :اوم خب همتون تقریبا طاها رو میشناسین میدونین چقد مغروره و به سادگی دل نمیبنده ولی...
فریال:ولی چی
مبین:طاها خان ما الان عاشق شده
بی اختیار چشام پر اشک شده 🥺طاها یعنی عاشق شده یعنی عشق من نابود شده؟؟؟؟
مبین خیره شد به من و گف :معشوقه طاها هم پیش ماس
یهو همه برگشتن به من نگاه کردن
وای باورم نمشدددد نه بابا شوخی گرفتن منو
اصن نمیتونستم باورکنم
پاشدم رفت اتاقم و بی اختیار اشک میریختم با خودم گفتم حتما فریال با شکیب گفته و اونا میخوام دستم بندازن ...
#فریال
شکیب:این چرا اینطور کرد
فریال:ولش کن بزار تنها باشه میگم شکیب
شکیب:جونم
فریال:جدی میگی ؟یعنی طاها هم عاشق رهاس؟
شکیب:هم؟
فریال:اوم شما که رفتین رها هم اعتراف کرد 🥺
صدای در اومد و همه از جا پریدن
ادامه دارد ... •📕❤•
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۴۱.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.