پارت 39 فصل 2 دزد پنهان
پارت 39 فصل 2 دزد پنهان
جین ویو
تا اومدم بگیرمش پرید رو دیوار اه لعنتی داشت میرفت باید یه کاری میکردم چاره ای نداشتم پس فقط انجام دادم رفتم اونور نرده ها جوری بود که با یه حرکت اشتباه میوفتادم داد زدم
جین : وای دارم میوفتم نرو کمکم کن
اینو که گفتم وایساد و سریع برگشت طرفم بهم نگاه میکرد هنوزم چشماش همون بود دیدم حرکتی نمیکنه یکم خودمو تکون دادم که یه قدم اومد جلو
جین : یا بیا یا خودمو پرت میکنم پایین
دست به سینه منو نگاه میکرد
یکم دیگه رفتم جلو دیگه داشتم میوفتادم
جین : شوخی ندارم
انگار باور کرد آروم آروم اومد سمتم که دیدم اینجوری نمیشه یکم دیگه تکون خوردم که دویید سمتم از دیوار بالا اومد با دستام سفت نرده هارو گرفته بودم
اون اونور نرده ها بود دستمو گرفت و کمکم کرد بیام اینور
وقتی اومدم رفت عقب خواست بره که دستاشو گرفتم برگشت و با بهت بهم نگاه میکرد
جین : چیه اونطوری نگام نکن فکر نکن نشناختمت
ا/ت : ......
جین : چرا حرف نمیزنی
ا/ت : ولم کن بزار برم
بلاخره تونستم صداشو بشنوم
جین : نمیزارم بری فکرشم نکن
ا/ت : قول میدم دیگه اینورا نیام ولم کن
جین : حالا که اینو گفتی دیگه اصلا ولت نمیکنم
دستشو کشیدم و رفتم داخل درو بستم و با خودم بردمش
ا/ت : از من چی میخوای
جین : میخوام که به حرفام گوش کنی
ا/ت : به کدوم حرفات
جین : به اینکه اشتباه کردم به اینکه هنوزم دوست دارم به اینکه میخوام منو ببخشی
ا/ت : معلوم هست داری چی میگی؟
همینطوری داشتم میبردمش طبقه پایین و با هم بحث میکردیم
جین : کاملا معلومه
تقلا کرد که ولش کنم ولی محکم تر گرفتمش
جین : انقدر ورجو وورجه نکن
ا/ت : گفتم ول کن دستمو
جین : نه
میدونستم اتاق مخصوص به ا/ت کجاست از اونجایی که حرفه ایه باید بره تو اتاقی که یه پنجره داره اونم نرده داره خیلیم کوچولوعه پنجرش درشو باز کردم و بردمش داخل دستشو ول کردم خواست بره که گرفتمش
جین : کجا
سنجاقای رو سرشو برداشتم
جین : اینا پیش من بمونه
اومد ازم بگیرتشون که نتونست
ا/ت : اونا رو بده به من
جین : نمیدم
رفتم بیرون و درو قفل کردم برای اطمینان بعد از کلی گشتن یه قفل کوچولو پیدا کردم اونم زدم به در از این همچی بر میاد صداش میومد میزد به در
ا/ت : گفتم این درو باز کن زود باش
جین : .....
ا/ت : خیلی برات بد تموم میشه
جین : نبابا
ا/ت : میبینیم
جین : ببینیم
ا/ت : این درو باز کن
رفتم طبقه ی بالا باورم نمیشه بعد از 3 سال دوباره دیدمش خیلی دلم براش تنگ شده بود دیر وقت بود ولی باید به متیو بگم تا دیگه دنبالش نگرده زنگ زدم بهش زود برداشت
متیو : بله
جین : منم
متیو : ها سلام جین چخبر
جین : سلام خواب که نبودی؟
متیو : نه بابا داشتم با یسری پرونده دیگه کلنجار میرفتم
جین : باید یه چیزی بهت بگم
متیو : چیزی شده؟
جین : پیداش کردم
متیو : چی؟
جین : ا/تو پیدا کردم
متیو : چجوری؟
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت ماموریت 💛
جین ویو
تا اومدم بگیرمش پرید رو دیوار اه لعنتی داشت میرفت باید یه کاری میکردم چاره ای نداشتم پس فقط انجام دادم رفتم اونور نرده ها جوری بود که با یه حرکت اشتباه میوفتادم داد زدم
جین : وای دارم میوفتم نرو کمکم کن
اینو که گفتم وایساد و سریع برگشت طرفم بهم نگاه میکرد هنوزم چشماش همون بود دیدم حرکتی نمیکنه یکم خودمو تکون دادم که یه قدم اومد جلو
جین : یا بیا یا خودمو پرت میکنم پایین
دست به سینه منو نگاه میکرد
یکم دیگه رفتم جلو دیگه داشتم میوفتادم
جین : شوخی ندارم
انگار باور کرد آروم آروم اومد سمتم که دیدم اینجوری نمیشه یکم دیگه تکون خوردم که دویید سمتم از دیوار بالا اومد با دستام سفت نرده هارو گرفته بودم
اون اونور نرده ها بود دستمو گرفت و کمکم کرد بیام اینور
وقتی اومدم رفت عقب خواست بره که دستاشو گرفتم برگشت و با بهت بهم نگاه میکرد
جین : چیه اونطوری نگام نکن فکر نکن نشناختمت
ا/ت : ......
جین : چرا حرف نمیزنی
ا/ت : ولم کن بزار برم
بلاخره تونستم صداشو بشنوم
جین : نمیزارم بری فکرشم نکن
ا/ت : قول میدم دیگه اینورا نیام ولم کن
جین : حالا که اینو گفتی دیگه اصلا ولت نمیکنم
دستشو کشیدم و رفتم داخل درو بستم و با خودم بردمش
ا/ت : از من چی میخوای
جین : میخوام که به حرفام گوش کنی
ا/ت : به کدوم حرفات
جین : به اینکه اشتباه کردم به اینکه هنوزم دوست دارم به اینکه میخوام منو ببخشی
ا/ت : معلوم هست داری چی میگی؟
همینطوری داشتم میبردمش طبقه پایین و با هم بحث میکردیم
جین : کاملا معلومه
تقلا کرد که ولش کنم ولی محکم تر گرفتمش
جین : انقدر ورجو وورجه نکن
ا/ت : گفتم ول کن دستمو
جین : نه
میدونستم اتاق مخصوص به ا/ت کجاست از اونجایی که حرفه ایه باید بره تو اتاقی که یه پنجره داره اونم نرده داره خیلیم کوچولوعه پنجرش درشو باز کردم و بردمش داخل دستشو ول کردم خواست بره که گرفتمش
جین : کجا
سنجاقای رو سرشو برداشتم
جین : اینا پیش من بمونه
اومد ازم بگیرتشون که نتونست
ا/ت : اونا رو بده به من
جین : نمیدم
رفتم بیرون و درو قفل کردم برای اطمینان بعد از کلی گشتن یه قفل کوچولو پیدا کردم اونم زدم به در از این همچی بر میاد صداش میومد میزد به در
ا/ت : گفتم این درو باز کن زود باش
جین : .....
ا/ت : خیلی برات بد تموم میشه
جین : نبابا
ا/ت : میبینیم
جین : ببینیم
ا/ت : این درو باز کن
رفتم طبقه ی بالا باورم نمیشه بعد از 3 سال دوباره دیدمش خیلی دلم براش تنگ شده بود دیر وقت بود ولی باید به متیو بگم تا دیگه دنبالش نگرده زنگ زدم بهش زود برداشت
متیو : بله
جین : منم
متیو : ها سلام جین چخبر
جین : سلام خواب که نبودی؟
متیو : نه بابا داشتم با یسری پرونده دیگه کلنجار میرفتم
جین : باید یه چیزی بهت بگم
متیو : چیزی شده؟
جین : پیداش کردم
متیو : چی؟
جین : ا/تو پیدا کردم
متیو : چجوری؟
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت ماموریت 💛
۲۲۸.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.