پارت 41 فصل 2 دزد پنهان ( آخر )
پارت 41 فصل 2 دزد پنهان ( آخر )
جین : باشه ولی اگه نیای
ا/ت : چیکار میکنی
جین : هیچی کاری نمیتونم بکنم
خودمم خندم گرفته بود
ا/ت :میدونم....باشه پس من میرم
جین : باشه
گونشو بوسیدم و بعد از خداحافظی رفت بلاخره بعد از 3 سال پیداش کردم
خودمو پرت کردم رو تخت و با لبخند به سقف نگاه میکردم بعد از چند دقیقه پتومو بغل کردم و خوابیدم بعد از سالها با خیال راحت خوابیدم
ا/ت ویو
باید میرفتم بعد از خداحافظی از بالکن پریدم رو دیوار و دوییدم وقتی به آخرش رسیدم پریدم پایین دوییدم سمت ماشین باید هر چه زودتر برسم اگرنه فکر میکنن لو رفتم سوار ماشین شدم و با سرعت رفتم
..........
وقتی رسیدم در زدم
آراس : رمز
ا/ت : 0610
درو باز کرد
آراس : خوش اومدی ا/ت بیا داخل
رفتم تو بچه های باند بودن
آراس : چیشد
نمیتونستم بهش بگم
ا/ت : نتونستم گیرم انداخت ولی چون ماسک داشتم نتونست صورتمو ببینه و فرار کردم
آراس : خوب شد فرار کردی اگرنه الان اینجا نبودی
ا/ت : هوم
آراس : چیزی شده؟
ا/ت : نه چیزی نشده
آراس : احساس میکنم خوشحالی ، چشمات برق میزنه
ا/ت : نبابا اشتباه میکنی
بهم پوکر نگاه کرد
ا/ت : چیه اونطوری نگام نکن
آراس : باشه بلاخره که میفهمم برو دیر شده الان رئیس یچیزی میگه
ا/ت : باشه باشه رفتم
رفتم بالا تو اتاقم درو بستم و پشتش نشستم از خوشحالی داشتم بال درمیوردم خیلی خوشحال بودم بعد از 3 سال دیدمش وای رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم امروز خیلی روز خوبی بود
صبح با نور آفتاب چشمامو باز کردم پاشدم دست و صورتمو شستم لباسامو عوض کردم ماسکمو زدم و رفتم پایین همه بودن سلام کردم همه بهم سلام کردن رفتم سمت در
آراس : کجا
ا/ت : خب باید برم جایی شب میام
آراس پاشد اومد روبروم وایساد
آراس : از دیشب تا حالا خیلی مشکوک میزنی نمیخوای بگی چیشده؟
ا/ت : چیزی نشده من من فقط میخوام برم بیرون
آراس : باشه....باور نکردم ولی باشه
یه لبخند زدم و رفتم بیرون نزدیک بود گیر بیوفتما رفتم سمت تاکسی و تاکسی گرفتم
........
وقتی رسیدم در زدم
جین ویو
داشتم تلویزیون میدیدم که زنگ در خورد رفتم سمت در و درو باز کردم ا/ت بود یه لحظه تعجب کردم احتمال نمیدادم بیاد اما وقتی به خودم اومدم رفتم جلو و بغلش کردم
جین : خوش اومدی فکر نمیکردم بیای
ا/ت : چرا؟
جین : خب چون دفعه قبلم غیبت زد برای همون
از هم جدا شدیم
ا/ت : حالا تا آخر میخوای اینو بگی آره؟
جین : مگه دروغ میگم
با خنده گفت :
ا/ت : خب نه
جین : میدونم... بیا داخل ، بیا
اومد داخل
ا/ت : اینجا چقدر قشنگه
جین : مرسی
اون روز خیلی خوش گذشت کلی با هم گیم زدیم فیلم دیدیم و آهنگ گوش کردیم
2سال بعد
بعد از اون روز برای فرداش بلیط گرفتیم ا/ت از بچه های باند ایتالیا خداحافظی کرد و برگشتیم به شهر خودمون ا/ت به کارش ادامه داد برگشت به تیم قبلیشون من میگفتم نه ولی خب خیلی لجبازه چیکار میشه کرد پدرم اولش خیلی اذیت میکرد ول کن نبود که کم کم خوب شد و الان پدرم و ا/ت با هم خیلی خوبن کور الین و بابام خیلی همدیگه رو دوست دارن منو ا/تم همینجور دیگه دلم نمیخواد اون اتفاقا بیوفته
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت پیش جین 💓💙
اسلاید دوم : لباس جین 💛🧡
جین : باشه ولی اگه نیای
ا/ت : چیکار میکنی
جین : هیچی کاری نمیتونم بکنم
خودمم خندم گرفته بود
ا/ت :میدونم....باشه پس من میرم
جین : باشه
گونشو بوسیدم و بعد از خداحافظی رفت بلاخره بعد از 3 سال پیداش کردم
خودمو پرت کردم رو تخت و با لبخند به سقف نگاه میکردم بعد از چند دقیقه پتومو بغل کردم و خوابیدم بعد از سالها با خیال راحت خوابیدم
ا/ت ویو
باید میرفتم بعد از خداحافظی از بالکن پریدم رو دیوار و دوییدم وقتی به آخرش رسیدم پریدم پایین دوییدم سمت ماشین باید هر چه زودتر برسم اگرنه فکر میکنن لو رفتم سوار ماشین شدم و با سرعت رفتم
..........
وقتی رسیدم در زدم
آراس : رمز
ا/ت : 0610
درو باز کرد
آراس : خوش اومدی ا/ت بیا داخل
رفتم تو بچه های باند بودن
آراس : چیشد
نمیتونستم بهش بگم
ا/ت : نتونستم گیرم انداخت ولی چون ماسک داشتم نتونست صورتمو ببینه و فرار کردم
آراس : خوب شد فرار کردی اگرنه الان اینجا نبودی
ا/ت : هوم
آراس : چیزی شده؟
ا/ت : نه چیزی نشده
آراس : احساس میکنم خوشحالی ، چشمات برق میزنه
ا/ت : نبابا اشتباه میکنی
بهم پوکر نگاه کرد
ا/ت : چیه اونطوری نگام نکن
آراس : باشه بلاخره که میفهمم برو دیر شده الان رئیس یچیزی میگه
ا/ت : باشه باشه رفتم
رفتم بالا تو اتاقم درو بستم و پشتش نشستم از خوشحالی داشتم بال درمیوردم خیلی خوشحال بودم بعد از 3 سال دیدمش وای رفتم لباسامو عوض کردم و خوابیدم امروز خیلی روز خوبی بود
صبح با نور آفتاب چشمامو باز کردم پاشدم دست و صورتمو شستم لباسامو عوض کردم ماسکمو زدم و رفتم پایین همه بودن سلام کردم همه بهم سلام کردن رفتم سمت در
آراس : کجا
ا/ت : خب باید برم جایی شب میام
آراس پاشد اومد روبروم وایساد
آراس : از دیشب تا حالا خیلی مشکوک میزنی نمیخوای بگی چیشده؟
ا/ت : چیزی نشده من من فقط میخوام برم بیرون
آراس : باشه....باور نکردم ولی باشه
یه لبخند زدم و رفتم بیرون نزدیک بود گیر بیوفتما رفتم سمت تاکسی و تاکسی گرفتم
........
وقتی رسیدم در زدم
جین ویو
داشتم تلویزیون میدیدم که زنگ در خورد رفتم سمت در و درو باز کردم ا/ت بود یه لحظه تعجب کردم احتمال نمیدادم بیاد اما وقتی به خودم اومدم رفتم جلو و بغلش کردم
جین : خوش اومدی فکر نمیکردم بیای
ا/ت : چرا؟
جین : خب چون دفعه قبلم غیبت زد برای همون
از هم جدا شدیم
ا/ت : حالا تا آخر میخوای اینو بگی آره؟
جین : مگه دروغ میگم
با خنده گفت :
ا/ت : خب نه
جین : میدونم... بیا داخل ، بیا
اومد داخل
ا/ت : اینجا چقدر قشنگه
جین : مرسی
اون روز خیلی خوش گذشت کلی با هم گیم زدیم فیلم دیدیم و آهنگ گوش کردیم
2سال بعد
بعد از اون روز برای فرداش بلیط گرفتیم ا/ت از بچه های باند ایتالیا خداحافظی کرد و برگشتیم به شهر خودمون ا/ت به کارش ادامه داد برگشت به تیم قبلیشون من میگفتم نه ولی خب خیلی لجبازه چیکار میشه کرد پدرم اولش خیلی اذیت میکرد ول کن نبود که کم کم خوب شد و الان پدرم و ا/ت با هم خیلی خوبن کور الین و بابام خیلی همدیگه رو دوست دارن منو ا/تم همینجور دیگه دلم نمیخواد اون اتفاقا بیوفته
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت وقتی رفت پیش جین 💓💙
اسلاید دوم : لباس جین 💛🧡
۲۵۹.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.