ی روز

یِ روز...
زُل زد تو چشمام و گفت...
دیگه دوستت ندارم !
منو می گی...
شبیه یِ خشت خام...
افتادم از ساختمونِ هوار طبقه...
صدای خُورد شدن استخوونامو ...
با همین گوشام شِنُفتم...
چند ماهی افتادم تو رختخواب...
جوری درد داشتم که...
به هر وَری...
پهلو به پهلو می شدم...
می گفتم آخ !
هزار سالِ که نیست...
ولی هنوزم...
یاد اون روز که می افتم...
می گم آخ !
بعضی وقتا...
آخ یِ دنیا حرفه !
بوی عشق می ده...
بوی هنوز دوستش دارم می ده !...
خُب دیگه...
سَرتُ درد نَیارم!....
می خوام بگم...
عاشقی درد بی درمونیه همین !

#سوسن_درفش #دیالوگ_طوری




🌱 🌱 🌱
دیدگاه ها (۱)

بنشینی فکر کنی...مردم می گویند ...این دختر...باز رفته توی خو...

بیا برویم ...به سرزمین بی خیالی ...و ساعت های زندگیمان را .....

‌دلم ، دوست داشتنی میخواهدانحصاری ...از آنها که فقط سهمِ دلِ...

خواهم که بگسلم ز خود از افتراق توجانم به لب رسیده دگر از فرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط