شبسیاهم
#شبِ_سیاهم
#Part_3
(فلیکس)
فرداش نرفتم مدرسه آخه واقعا خیلی از هیون خجالت میکشیدم من فقط تبلتشو شکستم دیگه این همه عذاب وجداد واسه چیه خدایی نمیدونم امروز چم شده منه لعنتی از اون متنفرم چرا انقد بهش فکر میکنم اصا خوب کاری کردم که تبلتشو شکستم باید ادب میشد ولی خب .... فکر کنم .... واقعا خیلی بی رحمانه ردش کردم ....
یهو اخم جدیی اومد رو صورتم
+هی فلیکس اون دهنتو ببند .... من از اون متنفرم امکان نداره ازش خوشم اومده باشه پس دیگه بهش فکر نمیکنم ..... اه بیخیال
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم ولی هر غلطی میکردم بازم اون لعنتی از فکرم بیرون نمیرفت من بدم میاد از اون مرتیکه ای خدااا ....
(هیونجین)
وقتی دیدم فرداش نیومد مدرسه واقعا تعجب کردم آخه این پسر چشه ولی فردا بعد از ظهرش که البته تقریبا شب شده بود وقتی از خونه رفتم بیرون و توی یه کوچه ای بودم یهویی از دور یه نفرو دیدم که خیلی شبیهش بود و وقتی نزدیک تر شدم دیدم نه واقعا خودشه اول از دور چهرمو نشناخت ولی وقتی نزدیک تر شدم منو شناخت سریع به سمتش رفتم یهویی دیدم که تا منو دید خشکش زد و میخواست فرار کنه که سریع دویدم و از کمرش گرفتم و زدمش به دیوار و جلوش وایستادم با این پسر نمیشه جور دیگه ای حرف زد
_چرا ازم فرار میکنی؟
هیچی نگفت و فقط با استرس نگام میکرد
_فلیکس من کاریت ندارم نترس
بازم هیچ حرفی نزد
_چرا مدرسه نیومدی؟
+هیون .... من معذرت میخوام که تبلتتو شکستم و خیلی متاسفم که همه ی درس های داخلش که لازمشون داشتی رو دیگه از دست دادی ببخشید من فقط میتونم پول تبلتتو بهت بدم ولی درس های داخلشو نمیتونم و همین امروز پولشو بهت میدم فقط خواهشا منو بیخیال شو
لبخند کجی زدم شستمو به گوشه چونش کشیدم
_فلیکس .... من تورو به هزارتا تبلت یا هر چیز دیگه ای نمیدم اگرم تو مدرسه اونجوری گفتم به خاطر این بوده که دوست دارم و میخوام که مال من باشی واقعا بدجور دلمو شکستی ولی مطمئن باش من تا وقتی تو مال من نشی ولت نمیکنم
با استرس نگام میکرد خیلی گیج شده بود اصا انگار نمیدونست میخواد چیکار کنه و همش اینور اونورو نگاه میکرد
+هیون واقعا دوسم داری؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
+هیون من فکر میکنم تو فقط دنبال ب.دنمی هی فکر میکنم یکم بعدش ولم میکنی نمیدونم واقعا چیکار کنم ....
یکم مکث کردم
_خیلی خب پس من اصلا بهت دست نمیزنم ولی بدون که من واقعا دوست دارم فلیکس به هیچ عنوان هم ولت نمیکنم
(فلیکس)
نمیدونم چرا انقد بهش حس خوبی داشتم
کنارش احساس امنیت میکردم چشام قفلی زده بود رو ل.باش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و یهو رفتم جلو و ل.بمو روی ل.باش کوبیدم و چند م.ک زدم اولش خشکش زد ولی سریع همراهی کرد سریع ازش جدا شدم و شروع کردم به بازی کردن با انگشتام و سرمو پایین گرفتم
+ب ... ببخشید واقعا معذرت میخوام ...
دستشو روی گونم کشید و لبخندی زد
_بریم خونه؟
+آ ... آره
دستشو دور گردنم انداخت و رفتیم سمت خونه
#huynlix
#Part_3
(فلیکس)
فرداش نرفتم مدرسه آخه واقعا خیلی از هیون خجالت میکشیدم من فقط تبلتشو شکستم دیگه این همه عذاب وجداد واسه چیه خدایی نمیدونم امروز چم شده منه لعنتی از اون متنفرم چرا انقد بهش فکر میکنم اصا خوب کاری کردم که تبلتشو شکستم باید ادب میشد ولی خب .... فکر کنم .... واقعا خیلی بی رحمانه ردش کردم ....
یهو اخم جدیی اومد رو صورتم
+هی فلیکس اون دهنتو ببند .... من از اون متنفرم امکان نداره ازش خوشم اومده باشه پس دیگه بهش فکر نمیکنم ..... اه بیخیال
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم بیرون تا یه هوایی بخورم ولی هر غلطی میکردم بازم اون لعنتی از فکرم بیرون نمیرفت من بدم میاد از اون مرتیکه ای خدااا ....
(هیونجین)
وقتی دیدم فرداش نیومد مدرسه واقعا تعجب کردم آخه این پسر چشه ولی فردا بعد از ظهرش که البته تقریبا شب شده بود وقتی از خونه رفتم بیرون و توی یه کوچه ای بودم یهویی از دور یه نفرو دیدم که خیلی شبیهش بود و وقتی نزدیک تر شدم دیدم نه واقعا خودشه اول از دور چهرمو نشناخت ولی وقتی نزدیک تر شدم منو شناخت سریع به سمتش رفتم یهویی دیدم که تا منو دید خشکش زد و میخواست فرار کنه که سریع دویدم و از کمرش گرفتم و زدمش به دیوار و جلوش وایستادم با این پسر نمیشه جور دیگه ای حرف زد
_چرا ازم فرار میکنی؟
هیچی نگفت و فقط با استرس نگام میکرد
_فلیکس من کاریت ندارم نترس
بازم هیچ حرفی نزد
_چرا مدرسه نیومدی؟
+هیون .... من معذرت میخوام که تبلتتو شکستم و خیلی متاسفم که همه ی درس های داخلش که لازمشون داشتی رو دیگه از دست دادی ببخشید من فقط میتونم پول تبلتتو بهت بدم ولی درس های داخلشو نمیتونم و همین امروز پولشو بهت میدم فقط خواهشا منو بیخیال شو
لبخند کجی زدم شستمو به گوشه چونش کشیدم
_فلیکس .... من تورو به هزارتا تبلت یا هر چیز دیگه ای نمیدم اگرم تو مدرسه اونجوری گفتم به خاطر این بوده که دوست دارم و میخوام که مال من باشی واقعا بدجور دلمو شکستی ولی مطمئن باش من تا وقتی تو مال من نشی ولت نمیکنم
با استرس نگام میکرد خیلی گیج شده بود اصا انگار نمیدونست میخواد چیکار کنه و همش اینور اونورو نگاه میکرد
+هیون واقعا دوسم داری؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
+هیون من فکر میکنم تو فقط دنبال ب.دنمی هی فکر میکنم یکم بعدش ولم میکنی نمیدونم واقعا چیکار کنم ....
یکم مکث کردم
_خیلی خب پس من اصلا بهت دست نمیزنم ولی بدون که من واقعا دوست دارم فلیکس به هیچ عنوان هم ولت نمیکنم
(فلیکس)
نمیدونم چرا انقد بهش حس خوبی داشتم
کنارش احساس امنیت میکردم چشام قفلی زده بود رو ل.باش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و یهو رفتم جلو و ل.بمو روی ل.باش کوبیدم و چند م.ک زدم اولش خشکش زد ولی سریع همراهی کرد سریع ازش جدا شدم و شروع کردم به بازی کردن با انگشتام و سرمو پایین گرفتم
+ب ... ببخشید واقعا معذرت میخوام ...
دستشو روی گونم کشید و لبخندی زد
_بریم خونه؟
+آ ... آره
دستشو دور گردنم انداخت و رفتیم سمت خونه
#huynlix
- ۲.۳k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط