بس است هر چه زمین از من و تو بار کشید

بس است هر چه زمین از من و تو بار کشید
چگونه می شود از زندگی کنار کشید ؟

چقدر می شود آیا به روی این دیوار

به جای پنجره نقاشی بهار کشید ؟

برای دور زدن در مدار بی پایان

چقدر باید از این پای خسته کار کشید ؟

گلایه از تو ندارم چرا که آن نقاش

مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید

حکایـت من و تو داستان تکه یخی ست

که در برابر خورشید انتظار کشید

چگونه می شود از مردم خمار نگفت

ولی هزار رقم دیده خمار کشید ؟

اگر بهشت برای من و تو است چرا

پس از هبوط ، خدا دور آن حصار کشید ؟

چرا هر آنچه هوس را اسیر کرد اما

برای تک تکشان نقشه فرار کشید ؟

خدا نخست سری زد به جبه منصور

سپس به دست خودش جبه را به دار کشید

خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت

و بعد نقطه ضعفی گرفت و جار کشید

غزل ، قصیده اگر شد مقصر آن دستی است

که طرح قصه ما را ادامه دار کشید!

#غلامرضا_طریقی
دیدگاه ها (۱)

"نفسم گرفته امشب ز مرور خاطراتم"شده ام فدای چشمی که همیشه کر...

دست تقدیر دورمان کردم، کرمان کرده کورمان کرده سرگذشت من و تو...

دیده بر راهم و با گریه همی آرامممحتضر، خسته، از این بی کسی ا...

ای پیر خرفت ، گر به دریا بشویدریا نشود پلید و خود غرق شوی #م...

ضربه ای از عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط