که در اتاق دوباره باز شد و این دفعه اون کوک بود که توی ...

که در اتاق دوباره باز شد و این دفعه اون کوک بود که توی چارچوب در دیده می‌شد.
به سمتم میومد.
ترسیده از جام بلند شدمو چند قدم عقب رفتم.
همچنان جلو میومد دستشو آورد بالا با فکر اینکه بازم میخاد منو بزنه سرمو پایین انداختم و اشکام جاری شد.
صدای جونگ کوک رو شنیدم که داشت اسممو صدا می‌کرد.
سرمو بالا آوردم با ترس توی چشماش نگاه کردم که گفت:من...من نمیخاستم اون کارو باهات کنم....
و دستشو دوباره آورد سمتم سرمو بردم عقب که صداش که انگار بغض کرده بود رو شنیدم.
کوک:ببخشید.
و دستشو نوازش وار روی گونم کشید.
چشماش پر شده بود ولی گریه نیمکرد چون‌میخاست خودشو قوی نشون بده ولی بعد از چن مین نتونست و زد زیر گریه.
بدون توجه ب دردی ک داشتم سمتش رفتم بغلش کردم که....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

قرار شد پس فردا که تولد کوک بود وقتی داشتیم از مدرسه میرفتیم...

اون تهیونگ بود.با دیدنش سریع به سمتش رفتمو دستمو به نشونه سل...

که با جیمین که روی تخت نشسته بود و به بغلش اشاره میکرد روبه ...

هرجور حساب میکنم مرگم به نفع همه ن🥲

"سرنوشت "p,34...کانر : ( مست ) ... ا/تت ‌.... میدونستی شیفته...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴0

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط