اون تهیونگ بود.
اون تهیونگ بود.
با دیدنش سریع به سمتش رفتمو دستمو به نشونه سلام جلوش دراز کردم.
دستمو گرفتو روشو نوازش کرد.
همیشه همین کارو میکرد و من از این کار لذت میبردم.
بعد از از بین بردن از فکرا توی ذهنم سریع بهش نگاه کردمو منتظر برای توضیح دادن اینکه چرا اونمدیر اینجاست بهش نگاه کردم.
به صندلی که پایین پامون بود اشاره کرد.
روی صندلی نشستم و اونمدقیقا کنارمنشست.
گفت:خب من از خیلی وقت پیش برای داشتن این شرکت برنامه ریزی کرده بودمو تازگیا موفق شدم.
و تو؟!
ات:خب من اومدم که کار پیدا کنم تا بتونم روی پای خودم بایستم.
با این حرفم....
ادامه دارد....
با دیدنش سریع به سمتش رفتمو دستمو به نشونه سلام جلوش دراز کردم.
دستمو گرفتو روشو نوازش کرد.
همیشه همین کارو میکرد و من از این کار لذت میبردم.
بعد از از بین بردن از فکرا توی ذهنم سریع بهش نگاه کردمو منتظر برای توضیح دادن اینکه چرا اونمدیر اینجاست بهش نگاه کردم.
به صندلی که پایین پامون بود اشاره کرد.
روی صندلی نشستم و اونمدقیقا کنارمنشست.
گفت:خب من از خیلی وقت پیش برای داشتن این شرکت برنامه ریزی کرده بودمو تازگیا موفق شدم.
و تو؟!
ات:خب من اومدم که کار پیدا کنم تا بتونم روی پای خودم بایستم.
با این حرفم....
ادامه دارد....
۲۹.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.