که با جیمین که روی تخت نشسته بود و به بغلش اشاره میکرد رو
که با جیمین که روی تخت نشسته بود و به بغلش اشاره میکرد روبه رو شدم.
با این فکر که حتی وقتی حالم خوب نیست اینکارو میکنع لبخند بی جونی زدمو سمتش رفتم.
معلومبود درد داره ولی میخاد پنهونش کنه.
دستمو توی دستش گرفتو نوازششمیکرد.
با فکر اینکه میتونستم همین چند دقیقه پیش از دستش بدم بدون صدا زدم زیر گریه و سرمو پایین انداختم.
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا اورد.
نگاهمو ازش گرفتم که گفت:بیبی بهم نگاه کن.
با این حرفش گریمشدت گرفت.
اگه دیگه نمیتونستم صداشو بشنوم چی؟!
دستشو پشت گردنمگذاشتو سرمو روی سینش گذاشت.
با شنیدن صدای ضربان قلبش آروم شدم که یه دفعه....
ادامه دارد.....
با این فکر که حتی وقتی حالم خوب نیست اینکارو میکنع لبخند بی جونی زدمو سمتش رفتم.
معلومبود درد داره ولی میخاد پنهونش کنه.
دستمو توی دستش گرفتو نوازششمیکرد.
با فکر اینکه میتونستم همین چند دقیقه پیش از دستش بدم بدون صدا زدم زیر گریه و سرمو پایین انداختم.
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا اورد.
نگاهمو ازش گرفتم که گفت:بیبی بهم نگاه کن.
با این حرفش گریمشدت گرفت.
اگه دیگه نمیتونستم صداشو بشنوم چی؟!
دستشو پشت گردنمگذاشتو سرمو روی سینش گذاشت.
با شنیدن صدای ضربان قلبش آروم شدم که یه دفعه....
ادامه دارد.....
۱۴.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.