Part25
#Part25
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ حالا بگو چی شده؟
میخواستم حداقل یه نفر بدونه چمه پس لب زدم
_ مامان عاشق شدم
مامان با دستش گشت و دستش رو به سرم رسوند و سرم رو کشید جلو و موهام رو بوسید
_ خوشبخت باشی ته تغاریم، مامان جان مادر نابینات رو ببخش که تنهایی مجبوری هم بار من رو به دوش بکشی هم خودت رو که تازه یادت اومده عاشقی کنی
منو ببخش ته تغاریم
بغضم گرفته بود از حرفهای مامان
_ مامان خانم اومدیم دو دقیقه خوش باشیم ها
_ ببخشید مامان جان ببخشید ته تغاری سر به زیرم
پیشونی مامان رو بوسیدم و. نفس عمیقی کشیدم، همه چیز رو درست میکنم ، درستش میکنم!
************
بعد از اون شب هر پسری که به شیرین نزدیک میشد رو یه جوری محو میکردم که خودش نمیدونست از کجا خورده
دختره ی شیطون از حرصش یه جوری شده بود هر پسری بهش پیشنهاد میداد قبولش میکرد تا ببینه چه خبره ولی تک تکشون رو پَر میدادم بدون اینکه بذارم شیرین روحش خبر دار بشه
حتی خیلی از اون دوستای مزخرفش که باهاشون میرفت دور دور و خوشگذرونی رو بلایی به سرشون میاوردم که صد کیلومتری شیرین هم نزدیک نشند
تنها دختری که قبول کردم که باهاش معاشرت کنه یارا بود، خیلی خانم و سر به زیر بود یک هزارم شیطنت شیرین رو نداشت
شیرینم تموم زندگیم شده بود، شیرینترین اتفاق زندگیم حاظر بودم به خاطرش هرکاری بکنم
نمیتونستم فعلاً قدم جلو بذارم ولی این دلیل نمیشد بذارم شیرین از دستم بره
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ حالا بگو چی شده؟
میخواستم حداقل یه نفر بدونه چمه پس لب زدم
_ مامان عاشق شدم
مامان با دستش گشت و دستش رو به سرم رسوند و سرم رو کشید جلو و موهام رو بوسید
_ خوشبخت باشی ته تغاریم، مامان جان مادر نابینات رو ببخش که تنهایی مجبوری هم بار من رو به دوش بکشی هم خودت رو که تازه یادت اومده عاشقی کنی
منو ببخش ته تغاریم
بغضم گرفته بود از حرفهای مامان
_ مامان خانم اومدیم دو دقیقه خوش باشیم ها
_ ببخشید مامان جان ببخشید ته تغاری سر به زیرم
پیشونی مامان رو بوسیدم و. نفس عمیقی کشیدم، همه چیز رو درست میکنم ، درستش میکنم!
************
بعد از اون شب هر پسری که به شیرین نزدیک میشد رو یه جوری محو میکردم که خودش نمیدونست از کجا خورده
دختره ی شیطون از حرصش یه جوری شده بود هر پسری بهش پیشنهاد میداد قبولش میکرد تا ببینه چه خبره ولی تک تکشون رو پَر میدادم بدون اینکه بذارم شیرین روحش خبر دار بشه
حتی خیلی از اون دوستای مزخرفش که باهاشون میرفت دور دور و خوشگذرونی رو بلایی به سرشون میاوردم که صد کیلومتری شیرین هم نزدیک نشند
تنها دختری که قبول کردم که باهاش معاشرت کنه یارا بود، خیلی خانم و سر به زیر بود یک هزارم شیطنت شیرین رو نداشت
شیرینم تموم زندگیم شده بود، شیرینترین اتفاق زندگیم حاظر بودم به خاطرش هرکاری بکنم
نمیتونستم فعلاً قدم جلو بذارم ولی این دلیل نمیشد بذارم شیرین از دستم بره
۱.۵k
۱۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.