Part24
#Part24
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
سریع با یک دربست رفتم خونه
نه تصمیم بود نه چیزی که از قبل تعین شده، انگار یه واکنش بود و پناه آوردم به حرفه ای که داشتم تو چشم بهم زدنی کل گوشی شایان رو هک کردم
شروع کردم به گشتن بین عکسهاش و پیام هاش بلکه یه چیز به درد بخور پیدا کنم
بالاخره پیدا کردم، شایان مامان باباش جدا بودند تو صفحه ی مجازیش یه چت داشت با یه عکس یه عکس که با یه دختر تقریباً سن و سال دار تو تخت بودند زیرش کلی چت بود از چتا متوجه شدم طرف دوست دختره باباشه و در عین حال به اینم سرویس میده،
حالم بهم خورد حس عق زدن داشتم الان همچین پسر بی شرفی دستش رو دست شیرینِ منه
شمارم رو هک کردم و مخفیش کردم
به شایان زنگ زدم
با ته خنده ای جواب داد
_ بله؟
_ اگه نمیخوای بابات بدونه که با دوست دخترش رابطه داری خیلی خونسرد پاشو از اون خونه بزن به چاک
_ یعنی چی؟
_ یعنی اینکه اون اطراف دیگه نبینمت، فقط یکبار دیگه هم اطراف اون دختر ببینمت نابودت میکنم
صدای کوبیده شدن در خونه ی شیرین رو شنیدم
_ ، فقط تو کی هستی؟باشه اومدم بیرون
صدای دزدگیر ماشین روشنیدم
_ باشه دیگه هم این اطراف پیدام نمیشه
بدون اینکه حرفی بزنم گوشی رو قطع کردم
لبخندی از سر رضایت زدم و گوشی رو با لبخند به لبم چسبوندم
از سر خوشی بشکنی زدم و خودم و رفتم پایین تا یه چیزی بخورم که مامانم رو دیدم از سر خوشی رفتم لپ های گلیش رو ماچ بزرگی کردم که صداش در اومدم
_ صدبار گفتم نکن پدر سوخته
_ حالا من یه شب خوشم ها مامان خانم!
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
سریع با یک دربست رفتم خونه
نه تصمیم بود نه چیزی که از قبل تعین شده، انگار یه واکنش بود و پناه آوردم به حرفه ای که داشتم تو چشم بهم زدنی کل گوشی شایان رو هک کردم
شروع کردم به گشتن بین عکسهاش و پیام هاش بلکه یه چیز به درد بخور پیدا کنم
بالاخره پیدا کردم، شایان مامان باباش جدا بودند تو صفحه ی مجازیش یه چت داشت با یه عکس یه عکس که با یه دختر تقریباً سن و سال دار تو تخت بودند زیرش کلی چت بود از چتا متوجه شدم طرف دوست دختره باباشه و در عین حال به اینم سرویس میده،
حالم بهم خورد حس عق زدن داشتم الان همچین پسر بی شرفی دستش رو دست شیرینِ منه
شمارم رو هک کردم و مخفیش کردم
به شایان زنگ زدم
با ته خنده ای جواب داد
_ بله؟
_ اگه نمیخوای بابات بدونه که با دوست دخترش رابطه داری خیلی خونسرد پاشو از اون خونه بزن به چاک
_ یعنی چی؟
_ یعنی اینکه اون اطراف دیگه نبینمت، فقط یکبار دیگه هم اطراف اون دختر ببینمت نابودت میکنم
صدای کوبیده شدن در خونه ی شیرین رو شنیدم
_ ، فقط تو کی هستی؟باشه اومدم بیرون
صدای دزدگیر ماشین روشنیدم
_ باشه دیگه هم این اطراف پیدام نمیشه
بدون اینکه حرفی بزنم گوشی رو قطع کردم
لبخندی از سر رضایت زدم و گوشی رو با لبخند به لبم چسبوندم
از سر خوشی بشکنی زدم و خودم و رفتم پایین تا یه چیزی بخورم که مامانم رو دیدم از سر خوشی رفتم لپ های گلیش رو ماچ بزرگی کردم که صداش در اومدم
_ صدبار گفتم نکن پدر سوخته
_ حالا من یه شب خوشم ها مامان خانم!
۸.۱k
۱۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.