خواستم بیام از تموم شدنِ امتحانام و پایانِ ترمِ دومی که ب
خواستم بیام از تموم شدنِ امتحانام و پایانِ ترمِ دومی که به سختی گذروندمش بنویسم اما بغض داره خفه م میکنه و تو زهرتر کردی کامِ تلخم و ؛ امروز صب و که روال نبودم کلی مسخره بازی درآوردی که لبام بخنده و امتحان و خراب نکنم اما بعد از تحویل دادنِ اون برگه ی کوفتی همچی عوض شد!
حرف رفتن میزنن ؛ باور نمیکنم!...
حرف رفتن میزنی ؛ بازم دلم نمیخاد باور کنم!...
من چجوری قبول کنم قراره بری وقتی نباشی انگار یچیزی گم کردم؟
چرا همیشه تهِ تمامِ دوس داشتنایِ من به رفتن ختم میشه؟
این نامردیه که سهمِ قلبم همیشه دلتنگیه و سرنوشت چشمام اشک...
میبینی؟...
تا یکم میام زخمای لنتی روحم و ببندم و رفتنِ آدم قبلیه رو هضم کنم یه زخمِ جدید درد میشه رو دردام...
اصلا تو نباشی من این روزا رو میخوام چیکار؟
این دانشکده ی سوت و کور ؛ این درختای خشک و بی روح و این نیمکتای مثلِ خودم تنهارو ؛ وقتی تو نباشی کجای دلم بزارم؟
اینجا وجب به وجبش رد پای توعه و گوشه گوشه ش صدای دیوونه بازیات و قهقهه های ما تو سرم میپیچه
اصلا تو نباشی دیگه با کی کل کل کنم و بگم من از کلِ استقلال فقد کراش تورو میشناسم؟...
گفته بودی زیادی ساکت و مؤدبم...
این آدمِ آروم ؛ خیلی آروم تر از این میشه چون قراره رفتنِ تو داغون ترش کنه
میدونم این رفتن برای خودت بهتره ؛ اما قرار بود نمایشنامه ی جدیدم و تو بازی کنی...
و حالا قراره آخرِ این نمایشنامه تلخ باشه :)!
#مَهنا💔🙃...
تیرماه1401
_همیشه رفتن و رفتن ؛ زِ آمدن چه خبر :)؟...
پ.ن : بی حوصله و ناآرومم...
ازم دور شید :) ؛ خیلی دور...
حرف رفتن میزنن ؛ باور نمیکنم!...
حرف رفتن میزنی ؛ بازم دلم نمیخاد باور کنم!...
من چجوری قبول کنم قراره بری وقتی نباشی انگار یچیزی گم کردم؟
چرا همیشه تهِ تمامِ دوس داشتنایِ من به رفتن ختم میشه؟
این نامردیه که سهمِ قلبم همیشه دلتنگیه و سرنوشت چشمام اشک...
میبینی؟...
تا یکم میام زخمای لنتی روحم و ببندم و رفتنِ آدم قبلیه رو هضم کنم یه زخمِ جدید درد میشه رو دردام...
اصلا تو نباشی من این روزا رو میخوام چیکار؟
این دانشکده ی سوت و کور ؛ این درختای خشک و بی روح و این نیمکتای مثلِ خودم تنهارو ؛ وقتی تو نباشی کجای دلم بزارم؟
اینجا وجب به وجبش رد پای توعه و گوشه گوشه ش صدای دیوونه بازیات و قهقهه های ما تو سرم میپیچه
اصلا تو نباشی دیگه با کی کل کل کنم و بگم من از کلِ استقلال فقد کراش تورو میشناسم؟...
گفته بودی زیادی ساکت و مؤدبم...
این آدمِ آروم ؛ خیلی آروم تر از این میشه چون قراره رفتنِ تو داغون ترش کنه
میدونم این رفتن برای خودت بهتره ؛ اما قرار بود نمایشنامه ی جدیدم و تو بازی کنی...
و حالا قراره آخرِ این نمایشنامه تلخ باشه :)!
#مَهنا💔🙃...
تیرماه1401
_همیشه رفتن و رفتن ؛ زِ آمدن چه خبر :)؟...
پ.ن : بی حوصله و ناآرومم...
ازم دور شید :) ؛ خیلی دور...
۳۵.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.