عشق خونین

《 عشق خونین 》
پارت ۹

گ*ازش گرفت و دندان های که هیچ کس ندیده بود بیرون اومده بودن و حالا در بدن ات اون دندان ها بودن سفید چشم های قرمز مثل خ*ون شده بود و مردمک چشم هایش آبی شده بودن دما بدن اش گرم شده بود ...
مشغول کشیدن خ*ون از بدن دختره بود تا اینکه غش کرد و کنار ات افتاد
ات چشم هایش را باز کرد و از شدت درد شانه اش رو تخت نشست مردمک چشم هایش رو سمته پسره چرخوند
که چشم هایش بسته بود بعدش به شانه اش نگاه کرد جایی نیش‌ یک خون‌آشام رو بدن اش بود زود پیراهن اش را درست کرد و دکمه لباس هایش را بست
و پتو را کشید رو مومشکی
موهای رو چشم هایش را کنار زد
ات : خدا کنه یک هفته ای بعد دومم بیاره این خ*ون
سمته اتاق خودش رفت
زود وارو اتاق شد و در را قفل کرد سمته حمام رفت و بعد از کشیدن لباس هایش دوش آب گرم را باز کرد رو بدن اش اون آب گرم سرازیر شده بودن و خون رو شانه اش پاک شد ولی جای نیش های اون پسر رو شانه اش بود برایش خیلی دردی بود و درد سختی رو گذروند
بعد از اینکه کمی موهای بلند اش را شست سمته حوله رفت و پوشید در راز باز کرد و سمته کمد لباس های رفت لباس به رنگ آبی تیره و چکمه های کوتا استایل را قشنگ درست میکرد موهایش را راه رو شانه هایش رها کرد به زخم رو شانه اش نگاه کرد و چسپی زخم رو چسپاند رو زخم اش و از اتاق خارج شد ...
وارد سالون شد و با جین مواجه شد
ات : خوش‌اومدی
جین : ممنونم
ات : خبرا به گوشت خورده آره
جین : آره چطوری خوبی
ات : آره خوبم
جین: اون بچه خیلی خطرناکه
ات : شاید راه رفتن به دنیا خون‌شام ها رو پیدا کنه
جین: اون کیه
در باز بود مومشکی گاه گاهی به سالون نگاه میکرد و فقد سرش معلوم میشد ات به اون نگاهی انداخت و خنده ای کرد مگر میشد آدم ایقدر کیوت باشه
ات : مومشکی بیا اینجا
مومشکی آروم وارد سالون شد و سمته مبلی که دختره نشسته بود رفت خیلی آروم کنارش نشست موهای بلند اش رو چشم هایش بود ات بهش نزدیک شد و موهای رو چشم هایش را کنار زد
ات : بیدار شدی
پسره سری تکون داد
ات روبه جین کرد و با خوشحالی گفت
ات : یادته اون شب تو بیمارستان بودیم اون آقا بهت کمک کرد که حالت خوب شه باید ازش تشکر کنی
مومشکی با چشم های درشت اش به ات خیره شد
ات : ....
دیدگاه ها (۱۲)

《 عشق خونین 》پارت ۱۰ ات : نمی فهمی چجوری تشکر کنی آره فقد کا...

《عشق خونین》پارت ۱۱سوی جانگ: هیییییی برو عقب کیوتی ترسید و زو...

《 عشق خونین 》پارت ۸ات همین که میخواست لقمه ای در داهن اش بز...

《عشق خونین 》پارت ۷وارد اتاق مومشکی شد و شوکه به پسره نگاه کر...

( گناهکار ) ۱۲۶ part نیمه شب با حس تشنگی پلک هاشو از هم بردا...

( گناهکار ) ۶۱ part آنو از روی مبل بلند شد کمی دست دست کرد ا...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط