عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۲۰
دست تو دست هم تز پله ها پایین رفتیم
که سره همه سمتمون چرخید
هنوز همه نشسته بودن حتی متین با صورت زخمی
ارسلان که متینو دید
اخماشو تو هم کرد و دست انداخت دور گردنم
خان بابا گفت
-کجا میری شیر پسر؟
-میریم بیرون غذا بخوریم
-خب با ما...
-نه..
-گوش کن ارسلان باید درمورد کارخونه حرف بزنیم شامو با زنت برو بیرون
نگاهی به من کرد که با پلک زدن تایید کردم
هوفی کشید باشه ای گفت بعد رفت سر همون مبل اول نشست منم کنار خودش نشوند
که با اخم و ذوق جمع روبه رو شدیم
حتی برای اولین بار لبخند و نکاه پر مهر خان بابا رو روی خودمم دیدم...
#پارت۲۰
دست تو دست هم تز پله ها پایین رفتیم
که سره همه سمتمون چرخید
هنوز همه نشسته بودن حتی متین با صورت زخمی
ارسلان که متینو دید
اخماشو تو هم کرد و دست انداخت دور گردنم
خان بابا گفت
-کجا میری شیر پسر؟
-میریم بیرون غذا بخوریم
-خب با ما...
-نه..
-گوش کن ارسلان باید درمورد کارخونه حرف بزنیم شامو با زنت برو بیرون
نگاهی به من کرد که با پلک زدن تایید کردم
هوفی کشید باشه ای گفت بعد رفت سر همون مبل اول نشست منم کنار خودش نشوند
که با اخم و ذوق جمع روبه رو شدیم
حتی برای اولین بار لبخند و نکاه پر مهر خان بابا رو روی خودمم دیدم...
۵.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.