عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۲۱
بعد چند دقیقه خدمتکار اومد و همه برای ناهار صدا کرد بلند شدیم
خان بابا راس میز نشست ارسلان دست راستش منم کنار ارسلان
متین اومد دقیقا روبه روی من نشست که اخم های ارسلان تو هم رفت و منم گوشه ی لبمو گزیدن و دستمو از زیر میز روی پای ارسلان گذاشتم
نگاهی بهم کرد و یه نفس عمیق کشید و بعد برگشت سمت خان بابا و بلند گفت
-بابا خان عروسیم انجام شد اگه اجازه بدین من و زنم(موقع گفتن زنم به متین نگاه کرد و کلمه رو غلیظ تلفظ کرد)بریم عمارت خودم
-بنظرم بهتره ...
-نه خان بابا نیست
-باشه ولی شرط و یادت نره اگه تا سال حا..مله نشه باید با مشکل ازدواج کنی...
#پارت۲۱
بعد چند دقیقه خدمتکار اومد و همه برای ناهار صدا کرد بلند شدیم
خان بابا راس میز نشست ارسلان دست راستش منم کنار ارسلان
متین اومد دقیقا روبه روی من نشست که اخم های ارسلان تو هم رفت و منم گوشه ی لبمو گزیدن و دستمو از زیر میز روی پای ارسلان گذاشتم
نگاهی بهم کرد و یه نفس عمیق کشید و بعد برگشت سمت خان بابا و بلند گفت
-بابا خان عروسیم انجام شد اگه اجازه بدین من و زنم(موقع گفتن زنم به متین نگاه کرد و کلمه رو غلیظ تلفظ کرد)بریم عمارت خودم
-بنظرم بهتره ...
-نه خان بابا نیست
-باشه ولی شرط و یادت نره اگه تا سال حا..مله نشه باید با مشکل ازدواج کنی...
۵.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.