فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۱۶💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: میشنوم
@ همچی ردیفه نمخای بیای؟!
جیمین:: آخر هفته مراسم ازدواجمه...
@ جدی؟!
جیمین:: اوم...
@ خوشبخت شی...
جیمین:: تنک...
@ منتظرتیم،شنبه باید و باید ژاپن باشی
جیمین:: هیچ صگی حق دستور دادن ب منو نداره،بای...
جیمین گوشیو قطع کرد و بقیه پرونده هارم جمع کرد
ساعت ۲ و نیم شب بود
پاشد و رفت بیرون
سوار ماشینش شد و رفت خونه...
پرش زمانی
صبح...
شیومین:: جدااا؟!
سانو:: چ..چیه؟!
شیومین:: امروز اهدای عضو رو انجام میدن
سانو:: ب..بریم بیمارستان...
شیومین و سانو رفتن سوار ماشین شدن و سمت بیمارستان حرکت کردن...
سانامی:: اففففف پاشوووو
جیمین:: چ مرگته باز اول صبح
سانامی:: خ..خفه شدممم
جیمین پاشد دید یکی از پاهاش رو گلوی سانامیه
کشیدش کنار و پوزخندی زد
جیمین:: پاشو
سانامی:: خابم میاد
جیمین:: میگم پاشو
سانامی:: نچ
جیمین بلندش کرد و بردش بیرون
سانامی:: نفهممم
جیمین:: بله؟؟
سانامی:: بخدا گوه خوردمممم
جیمین گذاشتش پایین
جیمین:: گمشو دست صورتتو بشور و یچیزی کوفت کن بعد بریم بیمارستان
سانامی:: تو هم بیا بخور
جیمین:: خوردم
سانامی رفت و دست صورتشو شست و برگشت تو آشپزخونه میز چیده بود
سانو براش صبحونه آماده کرده بود
نشست و میخورد
جیمینم رفت آماده شه
ده مین بعد جیمین اومد بیرون
جیمین:: خبرت هنو داری کوفت میکنی؟!
سانامی:: خو گرسنمه همیشه نمیزاری کامل بخورم
جیمین:: برو آماده شو
سانامی:: بااااش😒
سانامی پاشد و رفت تو اتاق
لباس عوض کرد و اومد پایین
جیمینو ندید رفت تو پارکینگ دید اونجاس
سوار شد و راه افتادن سمت بیمارستان
بیست مین بعد رسیدن و رفتن داخل...
جیمین:: چیشد؟!
شیومین:: لعنتی،میگن باید از اون بیمارستان بیارنش هنوز نیاوردنش،حال عاجوما خیلی بدتر شده،دکتر گف ممکنه دیر بشه
سانامی:: سانو جونم کوش🥺
شیومین:: یه چشمش خونه یه چشمش اشک...اونا
سانامی دووید رفت پیش سانو و بغلش کرد
سانو:: عزیزممم
سانامی:: دلم واست تنگ شده بود
سانو:: منم همینطور قربونت بشم
سانامی:: ناراحت نباش عاجوما خوب میشه🥺
سانو:: امیدوارم...ولی طول میکشه...
یهو چنتا دکتر پرستار ریخت تو اتاقی ک عاجوما بود
داشتن بهش شک میزدن...
ک چنتای دیگه اومد
+ قلبو آوردیم
_ سریع تر برید
همه رفتن داخل سانو و شیومین و جیمین و سانامی هم نگران منتظر بود...
ده مین بعد...
دکتر اصلیش اومد بیرون و بهشون زل زد...
شیومین:: چ..چیشد؟!
سانو:: بگووو
جیمین:: د بنال صاحاب مرده
دکتر:: دیر رسوندنش... متاسفم
بعد دکتر رفت...
جیغ سانو بلند شد
حتی جیمینم اشک میریخت
سانامی رفت و سانو رو بغل کرد...
سانامی:: ا..آروم باش😭
(هعب،عاجومام دار فانی را وداع گفت،روحش قرین رحمت الهی...زهر مار نخندین منم دارم جلوی خودمو میگیرم)
پارت ۱۶💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: میشنوم
@ همچی ردیفه نمخای بیای؟!
جیمین:: آخر هفته مراسم ازدواجمه...
@ جدی؟!
جیمین:: اوم...
@ خوشبخت شی...
جیمین:: تنک...
@ منتظرتیم،شنبه باید و باید ژاپن باشی
جیمین:: هیچ صگی حق دستور دادن ب منو نداره،بای...
جیمین گوشیو قطع کرد و بقیه پرونده هارم جمع کرد
ساعت ۲ و نیم شب بود
پاشد و رفت بیرون
سوار ماشینش شد و رفت خونه...
پرش زمانی
صبح...
شیومین:: جدااا؟!
سانو:: چ..چیه؟!
شیومین:: امروز اهدای عضو رو انجام میدن
سانو:: ب..بریم بیمارستان...
شیومین و سانو رفتن سوار ماشین شدن و سمت بیمارستان حرکت کردن...
سانامی:: اففففف پاشوووو
جیمین:: چ مرگته باز اول صبح
سانامی:: خ..خفه شدممم
جیمین پاشد دید یکی از پاهاش رو گلوی سانامیه
کشیدش کنار و پوزخندی زد
جیمین:: پاشو
سانامی:: خابم میاد
جیمین:: میگم پاشو
سانامی:: نچ
جیمین بلندش کرد و بردش بیرون
سانامی:: نفهممم
جیمین:: بله؟؟
سانامی:: بخدا گوه خوردمممم
جیمین گذاشتش پایین
جیمین:: گمشو دست صورتتو بشور و یچیزی کوفت کن بعد بریم بیمارستان
سانامی:: تو هم بیا بخور
جیمین:: خوردم
سانامی رفت و دست صورتشو شست و برگشت تو آشپزخونه میز چیده بود
سانو براش صبحونه آماده کرده بود
نشست و میخورد
جیمینم رفت آماده شه
ده مین بعد جیمین اومد بیرون
جیمین:: خبرت هنو داری کوفت میکنی؟!
سانامی:: خو گرسنمه همیشه نمیزاری کامل بخورم
جیمین:: برو آماده شو
سانامی:: بااااش😒
سانامی پاشد و رفت تو اتاق
لباس عوض کرد و اومد پایین
جیمینو ندید رفت تو پارکینگ دید اونجاس
سوار شد و راه افتادن سمت بیمارستان
بیست مین بعد رسیدن و رفتن داخل...
جیمین:: چیشد؟!
شیومین:: لعنتی،میگن باید از اون بیمارستان بیارنش هنوز نیاوردنش،حال عاجوما خیلی بدتر شده،دکتر گف ممکنه دیر بشه
سانامی:: سانو جونم کوش🥺
شیومین:: یه چشمش خونه یه چشمش اشک...اونا
سانامی دووید رفت پیش سانو و بغلش کرد
سانو:: عزیزممم
سانامی:: دلم واست تنگ شده بود
سانو:: منم همینطور قربونت بشم
سانامی:: ناراحت نباش عاجوما خوب میشه🥺
سانو:: امیدوارم...ولی طول میکشه...
یهو چنتا دکتر پرستار ریخت تو اتاقی ک عاجوما بود
داشتن بهش شک میزدن...
ک چنتای دیگه اومد
+ قلبو آوردیم
_ سریع تر برید
همه رفتن داخل سانو و شیومین و جیمین و سانامی هم نگران منتظر بود...
ده مین بعد...
دکتر اصلیش اومد بیرون و بهشون زل زد...
شیومین:: چ..چیشد؟!
سانو:: بگووو
جیمین:: د بنال صاحاب مرده
دکتر:: دیر رسوندنش... متاسفم
بعد دکتر رفت...
جیغ سانو بلند شد
حتی جیمینم اشک میریخت
سانامی رفت و سانو رو بغل کرد...
سانامی:: ا..آروم باش😭
(هعب،عاجومام دار فانی را وداع گفت،روحش قرین رحمت الهی...زهر مار نخندین منم دارم جلوی خودمو میگیرم)
۴۳.۲k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.