فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۱۴💜
ددی💜 شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین اَخمی کرد و رفت جلوتر...
جیمین:: این چ ریخیه؟! فرستادمت تو حیاط یکم هوا بخوری نفرستادمت جنگ مغل که،انقد بی عرزه ای تو؟! فردا اومدی وقتی رفتم ژاپن یروز سانو پیشت نبود
اونموقع خو دیگه جنازتم پیدا نمیشه
سانامی دستشو دراز کرد سمت جیمین
سانامی:: ا..این گل واسه ت..توئه🥺
جیمین اخماش بیشتر توهم رفت...
گُلو از دستش گرفت و گذاشت رو میز
بعد دستشو گرفت و بردش بیرون
رفت سمت اتاق دوتاشون و واردش شدن
سانامی کنار وایساد و جیمین از تو کمد لباس درمیاورد و پرت میکرد زمین...
برگشت سمت سانامی و شروع کرد ب دراوردن لباساش
سانامی:: عااییی آروم پام درد داره
لباساشو ک درآورد یه حوله آورد و بهش داد
جیمین:: زود خودتو خشک کن تا بیام این اشکای بی صاحاب موندتم پاک کن
جیمین رفت بیرون
سانامی هم هی خودشو خشک میکرد
وقتی کارش تموم رفت سمت لباسا
داشت میپوشیدشون ک جیمین اومد
تو دستش پانسمان و پنبه و زد عفونی و...بود
گذاشتشون رو میز
کمک سانامی کرد تا کامل لباساشو پوشید
بعد سانامی لباسای کثیفشو برد بزاره تو لباس شویی...
چند مین بعد برگشت
دو تا از انگشتاش زخم بود
جیمین پنبه آغشته به زدعفونی رو ،روشون کشید
ک سوزش میزد
سانامی:: عااایییی میسوزه
جیمین:: آروم...
بستشون و ب سانامی زل زد
جیمین:: الان کیه ک عذابت میده؟! من یا خودت؟!
سانامی:: ت..تو
جیمین پوزخندی زد و ادامه داد...
جیمین:: آره معلومه...
سانامی:: خو نرو
جیمین:: بزار جور دیگه ای بهت بفهمونم،اینکه من کجا برم بتو مربوط نیست شاید بخام برای همیشه برم دخالت نکنی بنفعته بار اخرته همچین درخاستای چرتی از من داری،هیچی بهت مربوط نیست اوکی؟!
سانامی:: اما من زنتم!
جیمین:: هر خری میخای باش
بعدش جیمین رفت بیرون
سانامی هم دوباره گریش گرفت...
جیمین:: شیومین اوضاع چطوره؟!
شیومین:: راستش عاجوما دوباره خون بالا آورد
جیمین:: ایییشششش چرا همچی داره گوه میشه
جیمین گوشیو قطع کرد و زنگ زد تا از بیرون غذا بیارن
سانامی هم از اتاق بیرون اومد
جیمین:: برو دست صورتتو بشور و بیا
سانامی:: چشم...
پارت ۱۴💜
ددی💜 شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین اَخمی کرد و رفت جلوتر...
جیمین:: این چ ریخیه؟! فرستادمت تو حیاط یکم هوا بخوری نفرستادمت جنگ مغل که،انقد بی عرزه ای تو؟! فردا اومدی وقتی رفتم ژاپن یروز سانو پیشت نبود
اونموقع خو دیگه جنازتم پیدا نمیشه
سانامی دستشو دراز کرد سمت جیمین
سانامی:: ا..این گل واسه ت..توئه🥺
جیمین اخماش بیشتر توهم رفت...
گُلو از دستش گرفت و گذاشت رو میز
بعد دستشو گرفت و بردش بیرون
رفت سمت اتاق دوتاشون و واردش شدن
سانامی کنار وایساد و جیمین از تو کمد لباس درمیاورد و پرت میکرد زمین...
برگشت سمت سانامی و شروع کرد ب دراوردن لباساش
سانامی:: عااییی آروم پام درد داره
لباساشو ک درآورد یه حوله آورد و بهش داد
جیمین:: زود خودتو خشک کن تا بیام این اشکای بی صاحاب موندتم پاک کن
جیمین رفت بیرون
سانامی هم هی خودشو خشک میکرد
وقتی کارش تموم رفت سمت لباسا
داشت میپوشیدشون ک جیمین اومد
تو دستش پانسمان و پنبه و زد عفونی و...بود
گذاشتشون رو میز
کمک سانامی کرد تا کامل لباساشو پوشید
بعد سانامی لباسای کثیفشو برد بزاره تو لباس شویی...
چند مین بعد برگشت
دو تا از انگشتاش زخم بود
جیمین پنبه آغشته به زدعفونی رو ،روشون کشید
ک سوزش میزد
سانامی:: عااایییی میسوزه
جیمین:: آروم...
بستشون و ب سانامی زل زد
جیمین:: الان کیه ک عذابت میده؟! من یا خودت؟!
سانامی:: ت..تو
جیمین پوزخندی زد و ادامه داد...
جیمین:: آره معلومه...
سانامی:: خو نرو
جیمین:: بزار جور دیگه ای بهت بفهمونم،اینکه من کجا برم بتو مربوط نیست شاید بخام برای همیشه برم دخالت نکنی بنفعته بار اخرته همچین درخاستای چرتی از من داری،هیچی بهت مربوط نیست اوکی؟!
سانامی:: اما من زنتم!
جیمین:: هر خری میخای باش
بعدش جیمین رفت بیرون
سانامی هم دوباره گریش گرفت...
جیمین:: شیومین اوضاع چطوره؟!
شیومین:: راستش عاجوما دوباره خون بالا آورد
جیمین:: ایییشششش چرا همچی داره گوه میشه
جیمین گوشیو قطع کرد و زنگ زد تا از بیرون غذا بیارن
سانامی هم از اتاق بیرون اومد
جیمین:: برو دست صورتتو بشور و بیا
سانامی:: چشم...
۳۸.۵k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.