فیک بخاطر تو پارت ۱۶
فیک بخاطر تو پارت ۱۶
از زبان ات
رفتیم کنار دریا این همون دریاییه که موج های بی رحمش مادرمو ازم گرفتن و با خودشون بردنش
اصلا نمی خواستم از ماشین پیاده شم ولی تهیونگ دستمو گرفت چشمامو قفل نگاهش کردم
تهیونگ: بهت گفتم که بعداً جبران می کنم
از ماشین اومدیم بیرون دستشو محکم گرفتم مثل بچه ها شده بودم که دست مادرشونو محکم می گرفتن که یه وقت ولشون نکنن منم می ترسیدم تهیونگ دستمو ول کنه و موج های دریا منم مثل مادرم با خودشون ببرن و دیگه برنگردم
کنار دریا قدم می زدیم
ات: متأسفم
تهیونگ: بخاطر چی؟
ات: زیاده روی کردم چون اصلا دلم نمی خواست کسیو کنارت ببینم
تهیونگ: من کسی هستم که برای هیچکس حتی یه قدمم برنداشتم ولی برای داشتن تو دارم میدوم پس فکر میکنی برای چی اون شب اومدم تو جنگل دنبالت فکر میکنی اگه کسه دیگه ای بود برام مهم بود؟ ولی بخاطر تو نگران شدم که اتفاقی برات نیافته باشه بخاطر همین کل جنگل رو زیر و رو کردم تا پیدات کردم
یعنی الان داشت احساساتشو نسبت بهم اعتراف می کرد؟
تهیونگ: تا به حال چیزی آرزو نکردم ولی امشب یه آرزویی دارم
ایستاد و رو به ماه کرد بعد از چند ثانیه نگاهشو داد بهم
با پشت دستش صورتمو آروم نوازش کرد و پیشونیشو گذاشت به پیشونیم و آروم گفت: می خوامت اونم خیلی زیاد
چشمامونو بستیم و برای چند ثانیه همینطور داشتیم تو حسمون غرق میشدیم اصلا نمی خواستم از این حس خارج شم
صدای موج های آروم دریا به گوشم می خورد یه موسیقی خاص برامون می نواخت بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
تهیونگ دستمو گرفت و منو برد سمت ماشین و سوار شدیم نمی خواستم برگردم هتل می خواستم همینجور تا صبح باهاش باشم
ات: میشه مریم هتل؟
تهیونگ: ما هم قرار نیست بریم هتل می خوام یه شب به یاد موندنی برای خودم و خودت بسازم
با حرفش انگار تو دلم آتیش بازی بود
رسیدیم به یه رستوران خیلی لوکس و رمانتیک بود فقط زوج ها اونجا بودن نشستیم یه جا که سمت پنجره بود
به منو نگاه کردم تهیونگ تمام مدت نگاهم می کرد
گارسون اومد بالا سر میزمون تهیونگ هم گفت هرچی که من دوست دارم انتخاب کنم منم جاپجا سفارش دادم که تهیونگ بهم گفت که دقیقاً غذای مورد علاقشه
موقع شام زیاد زیاد صحبت کردیم یکم من در مورد خودم بهش می گفتم یکمم تهیونگ
بعد از اینکه شام مونو خوردیم برگشتیم هتل قبل از اینکه سوار آسانسور شیم منو گرفت سمت خودش
تهیونگ: امشب تونستم جبران کنم؟
لبخند زدم: خیلی بهتر از اون چیزی بود که می خواستم (لبخند زد و رفتم سوار آسانسور شدم و با لبخند رفتم تو اتاق مشترکی خودم و مین هوآ)
مین هوآ سریع اومد پیشم: چی شد دختر؟ بهتون خوش گذشت؟
با لبخند سرمو تکون دادم
تمام شب با فکر کردن به اتفاقات امروز خوابم برد
از زبان ات
رفتیم کنار دریا این همون دریاییه که موج های بی رحمش مادرمو ازم گرفتن و با خودشون بردنش
اصلا نمی خواستم از ماشین پیاده شم ولی تهیونگ دستمو گرفت چشمامو قفل نگاهش کردم
تهیونگ: بهت گفتم که بعداً جبران می کنم
از ماشین اومدیم بیرون دستشو محکم گرفتم مثل بچه ها شده بودم که دست مادرشونو محکم می گرفتن که یه وقت ولشون نکنن منم می ترسیدم تهیونگ دستمو ول کنه و موج های دریا منم مثل مادرم با خودشون ببرن و دیگه برنگردم
کنار دریا قدم می زدیم
ات: متأسفم
تهیونگ: بخاطر چی؟
ات: زیاده روی کردم چون اصلا دلم نمی خواست کسیو کنارت ببینم
تهیونگ: من کسی هستم که برای هیچکس حتی یه قدمم برنداشتم ولی برای داشتن تو دارم میدوم پس فکر میکنی برای چی اون شب اومدم تو جنگل دنبالت فکر میکنی اگه کسه دیگه ای بود برام مهم بود؟ ولی بخاطر تو نگران شدم که اتفاقی برات نیافته باشه بخاطر همین کل جنگل رو زیر و رو کردم تا پیدات کردم
یعنی الان داشت احساساتشو نسبت بهم اعتراف می کرد؟
تهیونگ: تا به حال چیزی آرزو نکردم ولی امشب یه آرزویی دارم
ایستاد و رو به ماه کرد بعد از چند ثانیه نگاهشو داد بهم
با پشت دستش صورتمو آروم نوازش کرد و پیشونیشو گذاشت به پیشونیم و آروم گفت: می خوامت اونم خیلی زیاد
چشمامونو بستیم و برای چند ثانیه همینطور داشتیم تو حسمون غرق میشدیم اصلا نمی خواستم از این حس خارج شم
صدای موج های آروم دریا به گوشم می خورد یه موسیقی خاص برامون می نواخت بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
تهیونگ دستمو گرفت و منو برد سمت ماشین و سوار شدیم نمی خواستم برگردم هتل می خواستم همینجور تا صبح باهاش باشم
ات: میشه مریم هتل؟
تهیونگ: ما هم قرار نیست بریم هتل می خوام یه شب به یاد موندنی برای خودم و خودت بسازم
با حرفش انگار تو دلم آتیش بازی بود
رسیدیم به یه رستوران خیلی لوکس و رمانتیک بود فقط زوج ها اونجا بودن نشستیم یه جا که سمت پنجره بود
به منو نگاه کردم تهیونگ تمام مدت نگاهم می کرد
گارسون اومد بالا سر میزمون تهیونگ هم گفت هرچی که من دوست دارم انتخاب کنم منم جاپجا سفارش دادم که تهیونگ بهم گفت که دقیقاً غذای مورد علاقشه
موقع شام زیاد زیاد صحبت کردیم یکم من در مورد خودم بهش می گفتم یکمم تهیونگ
بعد از اینکه شام مونو خوردیم برگشتیم هتل قبل از اینکه سوار آسانسور شیم منو گرفت سمت خودش
تهیونگ: امشب تونستم جبران کنم؟
لبخند زدم: خیلی بهتر از اون چیزی بود که می خواستم (لبخند زد و رفتم سوار آسانسور شدم و با لبخند رفتم تو اتاق مشترکی خودم و مین هوآ)
مین هوآ سریع اومد پیشم: چی شد دختر؟ بهتون خوش گذشت؟
با لبخند سرمو تکون دادم
تمام شب با فکر کردن به اتفاقات امروز خوابم برد
۱۹.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.