فیک بخاطر تو پارت ۱۴
فیک بخاطر تو پارت ۱۴
از زبان ات
از شب تا صبح مثل جغد بیدار بودم نشسته بودم رو صندلی که جلوی میز آرایش بود سرمو بالا گرفتم که خودمو تو آینه دیدم
قیافه رو نگاه چشمام قرمز شده و زیر چشمام سیاه شده و پف کرده هر کی ندونه انگار از سیاه چال اومدم
ساعت حال و هوای نزدیک ۵ بود بلند شدم روتین پوستیمو انجام دادم ولی هرکاری کردم پف چشمامو نتونستم کاری کنم همش تقصیر تهیونگو و اون دختره ی... معلوم نیست یدفه سر کلش از کجا زده خودشو چسبونده به تهیونگ
تو این فکرا غرق شده بودم که دیدم مین هوآ داره بیدار میشه نشست رو لبه ی تخت هنوز خواب بود چشماش بسته بود
خندم گرفت که سرشو چرخوند سمتم
مین هوآ: از کی بیداری؟ آرایش کردی
ات: از دیشب
مین هوآ: چی؟ یعنی اصلا نخوابیدی؟
ات: نه مگه بعد از دیدن تهیونگ با اون دختره برام اعصاب گذاشتن چه برسه به خواب
مین هوآ بلند شد رفت دست و صورتشو شست به خودش رسید و گفت بریم صبحانه بخوریم
همه چی خوب بود که دوباره تهیونگو با اون دختره دیدم از حسودی صبحانمو با حرص می خوردم
مین هوآ گفت که باید برای عکسبرداری بریم
دوباره یه فضای باز دیگه امید وارم اینجا هم اون اتفاق قلبی اتفاقی نیوفته
رسیدیم دلنواز و بزرگ بود شبه باغ بود خیلی خوشگل بود
همش چشمام دنبال تهیونگ بود که دیدم با ماشینش اومد البته همراهشم اون دختره هم بود نگامو دادم اون طرف نمی خواستم ببینمشون ولی هرچند یه بار زیر چشمی نگاهشون می کردم
مین هوآ اومد پیشم: چی شده دختر اصلا تو حال خودت نیستیا الان می دونم چه حسی داری داری درد میکشی اوضاعت خیلی بده
یه چشم غره ای تحویلش دادم که خودشو زد اون راه: عاممم ات بیا دیگه باید بریم عکسبرداری کنیم اول بریم اتاق گریم تا درستت کنیم بدجوری زیر چشمات پف کرده انگار صد ساله که نخوابیدی
رفتم تو اتاق گریم که دیدم تون دختره هم نشسته اونجا رو صندلی و داره با گوشیش کار میکنه
با حرص و بی محلی بهش رفتم کنارش رو صندلی نشستم
کارم تموم شد اومدم بیرون که اون دختره هم اومد بیرون و صاف رفت پیش تهیونگ و دستشو گرفت
موقع عکسبرداری همش کارگردان بهم میگفت لبخند بزنم منم زوری لبخند می زدم اون دختره هم ظاهراً مدل بود چون داشتم ازش عکسبرداری میکردن و تهیونگ پیشش بود
عکسبرداری تموم شد داشتم میرفتم سمت اتاق گریم تا لباسامو عوض کنم که تهیونگ از پشت گرفتم و چسبوندم به دیوار اتاق با عصبانیت بهش نگاه می کردم
تهیونگ: ات تو چت شده اون از دیشب که از رو پام رد شدی اینم از الانت که به بهم محلم نمی زاری
سرمو کاملا بالا گرفتم و به چشماش نگاه کردم: من بی محلی میکنم؟ اون دختره کیه که چسبودیش به قلبت ولش نمیکنی
تهیونگ: نکنه تو به می یونگ حسودیت شده؟ اون فقط دختر خاله ی منه
از زبان ات
از شب تا صبح مثل جغد بیدار بودم نشسته بودم رو صندلی که جلوی میز آرایش بود سرمو بالا گرفتم که خودمو تو آینه دیدم
قیافه رو نگاه چشمام قرمز شده و زیر چشمام سیاه شده و پف کرده هر کی ندونه انگار از سیاه چال اومدم
ساعت حال و هوای نزدیک ۵ بود بلند شدم روتین پوستیمو انجام دادم ولی هرکاری کردم پف چشمامو نتونستم کاری کنم همش تقصیر تهیونگو و اون دختره ی... معلوم نیست یدفه سر کلش از کجا زده خودشو چسبونده به تهیونگ
تو این فکرا غرق شده بودم که دیدم مین هوآ داره بیدار میشه نشست رو لبه ی تخت هنوز خواب بود چشماش بسته بود
خندم گرفت که سرشو چرخوند سمتم
مین هوآ: از کی بیداری؟ آرایش کردی
ات: از دیشب
مین هوآ: چی؟ یعنی اصلا نخوابیدی؟
ات: نه مگه بعد از دیدن تهیونگ با اون دختره برام اعصاب گذاشتن چه برسه به خواب
مین هوآ بلند شد رفت دست و صورتشو شست به خودش رسید و گفت بریم صبحانه بخوریم
همه چی خوب بود که دوباره تهیونگو با اون دختره دیدم از حسودی صبحانمو با حرص می خوردم
مین هوآ گفت که باید برای عکسبرداری بریم
دوباره یه فضای باز دیگه امید وارم اینجا هم اون اتفاق قلبی اتفاقی نیوفته
رسیدیم دلنواز و بزرگ بود شبه باغ بود خیلی خوشگل بود
همش چشمام دنبال تهیونگ بود که دیدم با ماشینش اومد البته همراهشم اون دختره هم بود نگامو دادم اون طرف نمی خواستم ببینمشون ولی هرچند یه بار زیر چشمی نگاهشون می کردم
مین هوآ اومد پیشم: چی شده دختر اصلا تو حال خودت نیستیا الان می دونم چه حسی داری داری درد میکشی اوضاعت خیلی بده
یه چشم غره ای تحویلش دادم که خودشو زد اون راه: عاممم ات بیا دیگه باید بریم عکسبرداری کنیم اول بریم اتاق گریم تا درستت کنیم بدجوری زیر چشمات پف کرده انگار صد ساله که نخوابیدی
رفتم تو اتاق گریم که دیدم تون دختره هم نشسته اونجا رو صندلی و داره با گوشیش کار میکنه
با حرص و بی محلی بهش رفتم کنارش رو صندلی نشستم
کارم تموم شد اومدم بیرون که اون دختره هم اومد بیرون و صاف رفت پیش تهیونگ و دستشو گرفت
موقع عکسبرداری همش کارگردان بهم میگفت لبخند بزنم منم زوری لبخند می زدم اون دختره هم ظاهراً مدل بود چون داشتم ازش عکسبرداری میکردن و تهیونگ پیشش بود
عکسبرداری تموم شد داشتم میرفتم سمت اتاق گریم تا لباسامو عوض کنم که تهیونگ از پشت گرفتم و چسبوندم به دیوار اتاق با عصبانیت بهش نگاه می کردم
تهیونگ: ات تو چت شده اون از دیشب که از رو پام رد شدی اینم از الانت که به بهم محلم نمی زاری
سرمو کاملا بالا گرفتم و به چشماش نگاه کردم: من بی محلی میکنم؟ اون دختره کیه که چسبودیش به قلبت ولش نمیکنی
تهیونگ: نکنه تو به می یونگ حسودیت شده؟ اون فقط دختر خاله ی منه
۲۱.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.