بلک رز 21 Part
ویو رزی
بالاخره با جنی به هتل برگشتیم ، مهمونی واقعا کسل کننده ای بود برام ،
موقع برگشت تمام حواسم به جنی بود لبخند پهنی رو لباش بود و سکوت عجیبی کرده بود.
وارد اتاقی که رزرو کره بودیم شدم .
جنی خودشو رویه تخت پرت کرد و گوشیشو سریع برداشت و مشغول چت کردن شد
_ هی جنی امشب چیزت شده ها ، خبریه ؟!
نیم خیز شد و لبخند ترسناکی بهم انداخت.
+ نه هیچ خبری نیست ...
_ نکنه این پسره تهیونگ مختو زده هوم .
بر عکس شد و صورتش رو روی بالشت گذاشت و جیغ بلند و طولانی کشید ، بعد سریع از جاش بلند شد و تند تند شروع به حرف زدن کرد ...
+ وای وای وای رزییییی ، چقدر کراش بود ، چقدر جنتلمن بود ، وای موهاشششش ، لباساش ، من چرا زنده ام ، واییی خداااا ، وای دستمو گرفتتتتت دیگه این دستو نمیشورمممممم ....
سمتم هجوم آورد و شونه هامو گرفت و تند تند تکونم داد
+ میخوامش رزی میخوامشششش ....
با دهن باز به جنی زل زده بودم ، اون واقعا عاشق تهیونگ شده بود با چشمای پر از اشک شوق و هیجان تند تند حرف میزد .
_ وایسا وایسا دختر نفس بگیر الان بی هوش میشی
+ رزی من برنمگردم لسآنجلس ، میخوام اینجا بمونم .
_ خفه شو بابا ، ناموسا از کجای اون پسره لنگ دراز خوشت اومده
+ از همه جاش ، میفهمی ، همه جاشششش
_ بهتر بود امشب خوب دیدش میزدی ، چون قرار نیست دیگه ببینیش ...
+ اتفاقا قراره دوباره ببینمش ، شمارشو گرفتم
میخوام باهاش قرار بزارم .
_ چقدر زود پیش رفتن اینا ... یعنی چی ؟!
_ ای بمیری، سرعت عملتون رو دوست داشتم چقدر سری پسر خاله شدین با هم ...
جنی تک خنده ای کرد و دوباره خودشو رو تخت پرت کرد شروع کردم به درآوردن اون لباس زرد مسخره ، ذهنم دوباره مشغول اون حرف جیمین شد .
منظورش از برنامه چی بود؟ نکنه میخواد انتقام دوره دبیرستانو ازم بگیره ؟ نه بابا از اون بچه این چیزا بعیده صدای جنی ریشه افکارم رو برای بار هزارم پاره کرد
ا
بالاخره با جنی به هتل برگشتیم ، مهمونی واقعا کسل کننده ای بود برام ،
موقع برگشت تمام حواسم به جنی بود لبخند پهنی رو لباش بود و سکوت عجیبی کرده بود.
وارد اتاقی که رزرو کره بودیم شدم .
جنی خودشو رویه تخت پرت کرد و گوشیشو سریع برداشت و مشغول چت کردن شد
_ هی جنی امشب چیزت شده ها ، خبریه ؟!
نیم خیز شد و لبخند ترسناکی بهم انداخت.
+ نه هیچ خبری نیست ...
_ نکنه این پسره تهیونگ مختو زده هوم .
بر عکس شد و صورتش رو روی بالشت گذاشت و جیغ بلند و طولانی کشید ، بعد سریع از جاش بلند شد و تند تند شروع به حرف زدن کرد ...
+ وای وای وای رزییییی ، چقدر کراش بود ، چقدر جنتلمن بود ، وای موهاشششش ، لباساش ، من چرا زنده ام ، واییی خداااا ، وای دستمو گرفتتتتت دیگه این دستو نمیشورمممممم ....
سمتم هجوم آورد و شونه هامو گرفت و تند تند تکونم داد
+ میخوامش رزی میخوامشششش ....
با دهن باز به جنی زل زده بودم ، اون واقعا عاشق تهیونگ شده بود با چشمای پر از اشک شوق و هیجان تند تند حرف میزد .
_ وایسا وایسا دختر نفس بگیر الان بی هوش میشی
+ رزی من برنمگردم لسآنجلس ، میخوام اینجا بمونم .
_ خفه شو بابا ، ناموسا از کجای اون پسره لنگ دراز خوشت اومده
+ از همه جاش ، میفهمی ، همه جاشششش
_ بهتر بود امشب خوب دیدش میزدی ، چون قرار نیست دیگه ببینیش ...
+ اتفاقا قراره دوباره ببینمش ، شمارشو گرفتم
میخوام باهاش قرار بزارم .
_ چقدر زود پیش رفتن اینا ... یعنی چی ؟!
_ ای بمیری، سرعت عملتون رو دوست داشتم چقدر سری پسر خاله شدین با هم ...
جنی تک خنده ای کرد و دوباره خودشو رو تخت پرت کرد شروع کردم به درآوردن اون لباس زرد مسخره ، ذهنم دوباره مشغول اون حرف جیمین شد .
منظورش از برنامه چی بود؟ نکنه میخواد انتقام دوره دبیرستانو ازم بگیره ؟ نه بابا از اون بچه این چیزا بعیده صدای جنی ریشه افکارم رو برای بار هزارم پاره کرد
ا
۳.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.