همه چیز از یه بطری بازی شروع شد

همه چیز از یه بطری بازی شروع شد...!
کمی بعد از نیمه شب
روی یه میز ۶ نفره همه مست و خرابــــــــــ
بطری چرخید و چرخید و چرخیدنگاه ما به چرخشش بود..
حرکتش کم شد!کمترو کمتر
تا بالاخره ایستاد?
سرش به طرف من بود
به هر حال من باید اطاعت میکردم
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم...
اخرش رسید به اون?
نگاهم کردو خندید...بلند بلند میخندید!
دلیل خنده هاش رو نمیفهمیدم تا این که...
ساکت و به من خیره شد
به لباش چشم دوخته بودممنتظر این که بگــــــــــة:
رو دســــــــــتات راه برویا صورتتو با سس بشوریا یه چیزی مثل همینا...!
که یهو روی میز زد و ابروهشو تو هم کرد
و گفت...
"عـــاشــِقــَم شــــو"
و من باید عمل میکردم..این قانون بــــــــــازی بود
دیدگاه ها (۳۷)

#هه :)

.تو از معشوقه ی چندمت در #برلین می‌نویسیمن,از قسطهای جهاز ِ ...

جوکِر و میشناسی؟- عاره ، چطور؟ دَهنش و جِر داد تا شَبی عِشق...

. . . هی ... بگذﺍﺭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺁﺧﺮﺵ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ...

part 2

#معشوقه_عالیجناب Pt: ⁴چشمامو باز کردم ...روی یه تخته چوبی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط